دوستان گرامی در این دوماه مرتب اخبار بدی در مملکتمان شنیدیم در نتیجه من تصمیم گرفتم مطلبی راجع به ساندویچ و غذاهای آماده بگذارم شاید با خواندن آن تمدد اعصابی بشود
تا سال ۱۳۰۶ هـ. ق ( ۱۸۸۹ م) که ناصرالدین شاه قاجار براى بار سوم راهى فرنگستانشد ، هیچ ایرانى نه نامى از ساندویچ شنیده نه آن را تناول کرده بود. گرچه در ایرانعصر ساسانی غذایی حاضرى به نام بزم آورد یا خامیزگ (گوشت دودىگوساله) متداول بود که شاهان در سفرهاى جنگى مىخوردند و خامیزگ گوشت نیمهپزى بودکه آن را لاى نان گذاشته صرف مىکردند ، اما از ساندویچ در ایران اثرى نبود و فقطاروپایىها مىدانستند.
یک قرن پیش از میلاد مسیح یک خاخام یهودی به نام Hillel the Elder ،قطعاتی از گوشن خوک را در خمیر نان فطیر قرار میداد و میخورد ، وی شاید نخستینشکل ابتدایی ساندویچ را درست میکرد.
در قرن ۱۸ میلادى یک کنت قمارباز انگلیسى از بس به قمار و ورق علاقه داشت ،دستور مىداد غذاى گوشتى او را به صورت حاضرى و لاى نان گذاشته سر میز قمار بیاورندکه مجبور نباشد برای خوردن غذا لختى میز قمار را ترک کند. (اسم این کنت جانمونتاگ John Montague بود ، داستان هم در حول و حوش سال ۱۷۶۲ اتفاق افتاده است.جان مونتاگ ، در زندگی شخصی آدم چندان موفقی نبود. همسر اول مورد علاقهاش به علتبیماری درگذشت و همسر دومش که یک خواننده اپرا بود به وسیلبه خواستگار حسودش کشته شد.
علاوه بر این وی یکی از حامیان جیمز کوک -کاشف دریایی معروف- بود ، طوری که جیمز کوک نام جزایر هاوائی را در اصل
جزایر ساندویچ گذاشته بود.)
اما ناصرالدین شاه در جلد سوم کتاب خاطرات سفر سوم فرنگستان خود به صراحت مىنویسد با وجود اینکه در ترن آلمان که او را از برلین به سوى یکى از شهرهاى آنکشور مىبرده در انتظار آوردن سینى غذا بود اما مهمانداران یک بسته که عبارت از نان دراز لولهاى بوده وسط آن گوشت سرد قرار داشته به او تقدیم کرده و یک بطرى شربت همبراى رفع تشنگى کنار آن بسته کوچک نان وگوشت به او دادهاند و شاه از این غذای مختصر و محقر بسیار تعجب کرده است. روسهای تزاری در پذیرایىهایى که از خود و دیگران مىکردهاند زاکوسکى (اوردور)شامل انواع غذاهاى سرد مانند کالباس، سوسیس ، ژامبون، انواع سالادهاى سیب زمینى والویه (با روغن زیتون)، ماهى کیلکا، ماهى ساردین و ماهى سفید وکفال، لوبیا یخته سردو امثال آن سر میز حاضر مىکرده و سپس شام اصلى را سر میز مىآوردهاند.
ساندویچ خوردن درایران متداول نبوده فقط قزاقهایى که جلوى در سفارتخانهها واماکن دولتى و خانه اعیان و اشراف کشیک مىدادهاند سر ظهر دیزى آبگوشت سربازخانه را که براى آنها مىآوردهاند ابتدا آب آن را در بادیهاى ریخته، نان سنگک در آن ترید کرده با قاشق یا دست مىخوردهاند. سپس خود گوشت و سیب زمینى و نخود و لوبیا ولیموعمانى و گوجه فرنگى و پیاز داخل دیزی را با گوشت کوب محکم کوبیده آن را لاى یک نان سنگک دو آتشه خشخاش زده بزرگ لوله کرده سرازیرکرده قطعات پیاز را هم با سر نیزه ریز کرده روى گوشت کوبیده ریخته، نان سنگ را به صورت لولهاى در آورده با لقمههاى کله گربهای نان و گوشت مزبور را که ادویه و دارچین زیادی هم روی آن مىریختهاند مىخوردند.
ورود سوسیس و کالباس به ایران :
پس از انقلاب کمونیستى در شوروی ۱۹۱۷/۱۲۹۶ عده زیادى از ارمنیان روسیه و نیزروسهاى سفید یا مخالف انقلاب به ایران سرازیر شدند. کالباس، سوسیس، ژامبون از موادغذایى مورد علاقه شدید روسها و ارامنه است. تهیه کالباس به صورت کنونى اما به شکل دستى وسنتى ازدوران بسیار قدیم در یونان وسپس روم و اروپاى قرون وسطى و جدید متداول بوده و با سیر و نمک و پس از کشف جزایرملوک چین و هند با انواع چاشنىها آن را خوشمزه مىکردهاند. ارمنیان و روسهاىسفیدی که به ایران آمدند و در گیلان و مازندران و استرآباد و تهران مستقر شدند باتوجه به خوکهاى اهلى و وحشى در شمال ایران و گرازهاى سانگله که البته گوشت آنها دراروپا مرغوب نیست ، شروع به تهیه کالباس و سوسیس و ژامبون کردند، آقایان آرزومان ومیکاییلیان دو تن از ارمنیان مهاجر به ایران کارگاههایى نخست در گیلان و سپس درتهران تاسیس کردند و شروع به تهیه کالباس و سوسیس و ژامبون کردند.
تا آن زمان اروپاییان مقیم تهران این مواد گوشتى را از قوطىهاى کنسرو که ازارویا به ایران فرستاده مىشد بیرون آورده مىخوردند ، اما به زودی تولیدات ایران مورد قبول خاطرشان قرار گرفت و دو مؤسسه آرزومانیان و میکاییلیان به کارخانههاىبزرگى تبدیل شدند.
شهرت کالباس وسوسیس و ژامبون ایران بدان حد بود که در جنگ دوم جهانى پس از اشغال ایران، انگلیسىها رسما و طى نامهای درخواست موافقت با صدور چندتن کالباس و سوسیس ایران را به خارج برای رفع نیاز سربازان انگلیسى در آفریقا وخاور نزدیک کردند که اسناد آن موجود است.
نخستین ساندویچ فروشىهاى ایران :
از دوران جنگ دوم به بعد اولین ساندویچفروشها در تهران و سپس در طول ۱۰ سال درشهرستانها افتتاح شدند که غالب کارکنان آنها ارمنى بودند. نخستین بار در خیابان استانبول یا استامبول یا اسلامبول تهران چند مغازه که ماهی و ماهی دودی و لولههاى کالباس مىفروختند ساندویچ عرضه کردند که بهای آن دانهای پنج قران بود. نان بولکا (سفیدبامزه ترشى خمیر)، خیارشور حلبى تبریز، کمى کره که به نان مىمالیدند وچند برگ جعفرى تازه خرد کرده. "مغازه خزر" در ا بتداى خیابان استانبول پس از چهار راهفردوسى- استانبول- نادرى در پاساژى واقع بود و مدتی بعد در طبقه زیرین آن رستورانى افتتاح شد که در آنجا چند نوع غذا از جمله سوسیس سرخ کرده یا مغز گوسفند یا کتلت یاماهى ازون برون یا شیر ماهى را همراه با تودهاى از سیبزمینى پوره خوشمزه که روى غذا و سیب زمینى سس گوجه فرنگى یا کچاپ هم مىریختند به بهای نازل هر پرس شش قران وبعدها ۱۲ ریال و در دهه چهل ۱۸ ریال! عرضه مىکردند. آنجا محل جمع شدن و سخن گفتن ووقت گذراندن شعرا، نویسندگان ، روزنامهنگاران و دانشجویان و دانشآموزان کلاسهاىبالاى مدارس متوسطه بود. دانشجویان دانشکده افسرى تهران هر شب جمعه در خزر در طبقه بالاى بیسترو اجتماع مىکردند و با خریدن یک لوله بلند و باریک کالباس که آن را بانان بولکا (سفید) و خیارشور و گوجه فرنگى مىخوردند عیشى شاهانه راه میانداختند.
چند صاحب بیسترو ارمنیانى قانع، مهربان و خونسرد بودند ، با خوشرویى و قناعت مقدم جوانان را مى پذیرفتند. شب جمعه در ساندویچفروشىهاى خیابانهاى استانبول ونادرى و لاله زار و لاله زارنو غلغلهاى بود. دانشجویان دانشکده افسرى ارتش به ویژهاز مشتریان وفادار ساندویچفروشهای لالهزار نو بودند زیرا آنها در طول هفته هرروز ناهار ساچمه پلو (عدس پلو) ، علف پلو ( سبزی پلو) ، آش گل گیوه (آش کشک) طاس کباب ، راگو ، قیمه پلو ، چلوخورش علف دانشکده (قرمه سبزی) و کتلتهایی که از سفتی و سختی شباهت به آجر پاره داشت خورده و شب جمعه میل داشتند ساندویچ کالباس و سوسیس بخورند. آنها هر دو سه نفر دور یک لوله نیم مترى کالباس سیردار جمع شده قطعات بریده آن را با رغبت و اشتهای زیادى همراه نان بولکاى ترش مزه و گوجه فرنگى و خیارشور به معده مىفرستادند. آن زمان از سس ساندویچ اثرى نبود و به جاى آن ساندویچ فروشها درنهایت سخاوت مقداری کره اعلا لاى نان مىمالیدند. د رخیابان شاهآباد (جمهورى) دکه ساندویچفروشى اسلامى جمع و جورى بود که به جاى کالباس، کوکو، کتلت و تخم مرغ لاىنان مىگذاشت و کار او هم بسیار گرفته بود. ساندویچ از سالهای حدود ۱۳۳۵ به شهرستانها نیز انتقال یافت.
از دوران جنگ دوم به بعد اولین ساندویچفروشها در تهران و سپس در طول ۱۰ سال درشهرستانها افتتاح شدند که غالب کارکنان آنها ارمنى بودند. نخستین بار در خیابان استانبول یا استامبول یا اسلامبول تهران چند مغازه که ماهی و ماهی دودی و لولههاى کالباس مىفروختند ساندویچ عرضه کردند که بهای آن دانهای پنج قران بود. نان بولکا (سفیدبامزه ترشى خمیر)، خیارشور حلبى تبریز، کمى کره که به نان مىمالیدند وچند برگ جعفرى تازه خرد کرده. "مغازه خزر" در ا بتداى خیابان استانبول پس از چهار راهفردوسى- استانبول- نادرى در پاساژى واقع بود و مدتی بعد در طبقه زیرین آن رستورانى افتتاح شد که در آنجا چند نوع غذا از جمله سوسیس سرخ کرده یا مغز گوسفند یا کتلت یاماهى ازون برون یا شیر ماهى را همراه با تودهاى از سیبزمینى پوره خوشمزه که روى غذا و سیب زمینى سس گوجه فرنگى یا کچاپ هم مىریختند به بهای نازل هر پرس شش قران وبعدها ۱۲ ریال و در دهه چهل ۱۸ ریال! عرضه مىکردند. آنجا محل جمع شدن و سخن گفتن ووقت گذراندن شعرا، نویسندگان ، روزنامهنگاران و دانشجویان و دانشآموزان کلاسهاىبالاى مدارس متوسطه بود. دانشجویان دانشکده افسرى تهران هر شب جمعه در خزر در طبقه بالاى بیسترو اجتماع مىکردند و با خریدن یک لوله بلند و باریک کالباس که آن را بانان بولکا (سفید) و خیارشور و گوجه فرنگى مىخوردند عیشى شاهانه راه میانداختند.
چند صاحب بیسترو ارمنیانى قانع، مهربان و خونسرد بودند ، با خوشرویى و قناعت مقدم جوانان را مى پذیرفتند. شب جمعه در ساندویچفروشىهاى خیابانهاى استانبول ونادرى و لاله زار و لاله زارنو غلغلهاى بود. دانشجویان دانشکده افسرى ارتش به ویژهاز مشتریان وفادار ساندویچفروشهای لالهزار نو بودند زیرا آنها در طول هفته هرروز ناهار ساچمه پلو (عدس پلو) ، علف پلو ( سبزی پلو) ، آش گل گیوه (آش کشک) طاس کباب ، راگو ، قیمه پلو ، چلوخورش علف دانشکده (قرمه سبزی) و کتلتهایی که از سفتی و سختی شباهت به آجر پاره داشت خورده و شب جمعه میل داشتند ساندویچ کالباس و سوسیس بخورند. آنها هر دو سه نفر دور یک لوله نیم مترى کالباس سیردار جمع شده قطعات بریده آن را با رغبت و اشتهای زیادى همراه نان بولکاى ترش مزه و گوجه فرنگى و خیارشور به معده مىفرستادند. آن زمان از سس ساندویچ اثرى نبود و به جاى آن ساندویچ فروشها درنهایت سخاوت مقداری کره اعلا لاى نان مىمالیدند. د رخیابان شاهآباد (جمهورى) دکه ساندویچفروشى اسلامى جمع و جورى بود که به جاى کالباس، کوکو، کتلت و تخم مرغ لاىنان مىگذاشت و کار او هم بسیار گرفته بود. ساندویچ از سالهای حدود ۱۳۳۵ به شهرستانها نیز انتقال یافت.
رفتن به ساندویچ فروشى و بىآبرویى :
در سالهاى اول افراد محترم و آبرومند رفتن به ساندویچ فروشىها را دون شأن مىدیدند و حداکثر رضایت مى دادند به چلوکبابى و چلوخورشتى بروند. همان طور که د رعصر ناصرى نیز رفتن به رستوران و چلوکبابى کارى خلاف آبرو تلقى مىشد و مىگفتند فلانی سفره درست و حسابى ندارد که به دکه نان وکباب یا دکان چلوکبابى مىرود اما کمکم رفتن به دکان ساندویچفروشى متداول شد و امروز بسیارى از خانمها و آقایان وجوانان خوردن ساندویچ را بر صرف غذا در خانه ترجیح میدهند. حتی در حدود سالهای دهه ۴۰ گفته مىشد که تعداد کارگران ساندویچ فروشىها تنها در شهرستان رشت به ۱۶۰۰۰تن رسیده است. در دهه ۱۳۴۰ در بلوار کشاورز که ا بتدا بلوار الیزابت دوم نام دا شت یک ساندویچ فروشى بزرگ به نام ۴۴۴ افتتاح شده بود. نام فروشنده خوش اخلاق وخندهروى آن به نام على آقا را کسى نمىدانست و او را علی آقا ۴۴۴ میخواندند. علىآقا که حتى بعدا معلوم نشد نام خانوادگیش چیست و برادرش آقا داوود از ساندویچ فروشان موفق تهران بودند و سالها عده زیادی دوست داشتند به مغازه ۴۴۴ بروند وساندویم ۴۴۴ بخورند. على آقا بعدها خود مستقلا فروشگاهى در سه راه تخت جمشید(طالقانى) امروز افتتاح کرد که مشتری بر آن میجوشید. ساندویچ کتلت، کالباس، سوسیس و نیز لوبیا پخته یر از پیاز داغ و انواع چاشنىهای برادران مزبور درتهران سالهایدهه ۱۳۵۰ شهرت زیادی یافته بود. همین طور ساندویچ سالاد الویه، مغز و زبان آنها…افسوس که على آقا اگر زنده مىماند دور نبود یک سلسله فروشگاههاى زنجیرهااى فست فود تأسیس کند در جوانی مرد و بعد از او مغازه اش از هم پاشید.
در سالهاى اول افراد محترم و آبرومند رفتن به ساندویچ فروشىها را دون شأن مىدیدند و حداکثر رضایت مى دادند به چلوکبابى و چلوخورشتى بروند. همان طور که د رعصر ناصرى نیز رفتن به رستوران و چلوکبابى کارى خلاف آبرو تلقى مىشد و مىگفتند فلانی سفره درست و حسابى ندارد که به دکه نان وکباب یا دکان چلوکبابى مىرود اما کمکم رفتن به دکان ساندویچفروشى متداول شد و امروز بسیارى از خانمها و آقایان وجوانان خوردن ساندویچ را بر صرف غذا در خانه ترجیح میدهند. حتی در حدود سالهای دهه ۴۰ گفته مىشد که تعداد کارگران ساندویچ فروشىها تنها در شهرستان رشت به ۱۶۰۰۰تن رسیده است. در دهه ۱۳۴۰ در بلوار کشاورز که ا بتدا بلوار الیزابت دوم نام دا شت یک ساندویچ فروشى بزرگ به نام ۴۴۴ افتتاح شده بود. نام فروشنده خوش اخلاق وخندهروى آن به نام على آقا را کسى نمىدانست و او را علی آقا ۴۴۴ میخواندند. علىآقا که حتى بعدا معلوم نشد نام خانوادگیش چیست و برادرش آقا داوود از ساندویچ فروشان موفق تهران بودند و سالها عده زیادی دوست داشتند به مغازه ۴۴۴ بروند وساندویم ۴۴۴ بخورند. على آقا بعدها خود مستقلا فروشگاهى در سه راه تخت جمشید(طالقانى) امروز افتتاح کرد که مشتری بر آن میجوشید. ساندویچ کتلت، کالباس، سوسیس و نیز لوبیا پخته یر از پیاز داغ و انواع چاشنىهای برادران مزبور درتهران سالهایدهه ۱۳۵۰ شهرت زیادی یافته بود. همین طور ساندویچ سالاد الویه، مغز و زبان آنها…افسوس که على آقا اگر زنده مىماند دور نبود یک سلسله فروشگاههاى زنجیرهااى فست فود تأسیس کند در جوانی مرد و بعد از او مغازه اش از هم پاشید.
( نمیدانم چرا این وازه های انگلیسی آمریکائی مثل فست فود وارد زبان فارسی شده - از وقتی این مملکت در سی سال پیش بی صاحب شد بیشتر تابلو های مغازه ها بخصوص بطرف شمال تهران که میرویم میبینیم اسامی فرنگی روی تابلو ها گذاشته اند که این وازه ها بیشتر از گذشته است ( تا آنجا که تحقیق کردم) )
کسی هم نیست ارزشهای از دست رفته مان را به ایرانی متمدن چندین هزارسالمان برگرداند )،
یک پیشنهاد: میتوانند به جای فست فود فرنگی بنویسند مثلا" پیتزا فروشی مملکت بی صاحب بشه همینه دیگه
ای خدا صاحبش پیدا بشه تا نمردیم
از همبرگر تا پیتزا :
در تهران طی دو دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ تعداد ساندویچ فروشىها ازدههزار گذشت. در اوایل دهه ۱۳۴۰ ، همبرگر وارد بازار غذای ایران شد. تا پس همبرگر در بلوار ناهید ، خیابان جردن (آفریقا) ، اولین همبرگرها را با بهای سه تومان ، بله سه تومان عرضه میکرد که با یک بطری پنج ریالی نوشابه و یک پاکت سیبزمینی به بهای پنج ریال ، قیمت کل غذااز ۴۰ ریال بیشتر نبود ، وقتی همبرگز تا پس بهای غذای خود را گران کرد و چهل ریال بابت یک همبرگر گرفت ، غوغایی در تهران برپا شد. شهرداری دخالت کرد و دستور بازگشت به بهای سابق را داد که صاحب همبرگرفروشی زیر بار نرفت و به جای همبرگر ، پیتزاعرضه کرد که گرانتر بود.
از همبرگر تا پیتزا :
در تهران طی دو دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ تعداد ساندویچ فروشىها ازدههزار گذشت. در اوایل دهه ۱۳۴۰ ، همبرگر وارد بازار غذای ایران شد. تا پس همبرگر در بلوار ناهید ، خیابان جردن (آفریقا) ، اولین همبرگرها را با بهای سه تومان ، بله سه تومان عرضه میکرد که با یک بطری پنج ریالی نوشابه و یک پاکت سیبزمینی به بهای پنج ریال ، قیمت کل غذااز ۴۰ ریال بیشتر نبود ، وقتی همبرگز تا پس بهای غذای خود را گران کرد و چهل ریال بابت یک همبرگر گرفت ، غوغایی در تهران برپا شد. شهرداری دخالت کرد و دستور بازگشت به بهای سابق را داد که صاحب همبرگرفروشی زیر بار نرفت و به جای همبرگر ، پیتزاعرضه کرد که گرانتر بود.
اولین پیتزا در ایران در خیابان ویلا و همزمان در خیابان شاه عباس آن زمان درنیمه سالهای دهه ۱۳۴۰ عرضه شد که آن را پیتزای پنتری میخواندند و در آن دو رستوران غذاهایی مانند مرغ در سبد (همین مرغ سوخاری) که با سیب زمینی تنوری سرومیشد
و اغذیه با سایز یا اندازه پیتزا سه نوع متفاوت داشت که بزرگترین ۱۸تومان ، متوسط ۱۶ تومان و کوچک ۱۴ تومان قیمت داشت! در دهههای ۱۳۲۵ تا ۱۳۵۵ ساندویچ فروشی دیگری در تهران شهرت چشم گیری داشت که درابتدای خیابان لالهزار نو ، جنب سینما متروپل قرار داشت ، در دو دکان ، ساندیچها ی کالباس آن به خوشمزگی و مرغوبیت جنس شهره بود. این ساندیچ فروشی «اختیاری» نام داشت و دو برادر ارمنی آن را اداره میکردند. بوی کالباس و عطر خیارشور سیردار این مغازه پای هر رهگذری را یه طرف آن سست میکرد.
به تدریج و از سال ۱۳۳۲ به بعد در سراسر تهران ، دکاکین ساندیچفروشی گشایش یافت و ساندیچفروشان علاوه بر کالباس و سوسیس و ژامبون ، ساندیچهای مانوسی با ذائقه ایرانی مانند کتلت ، استیک ، سالد اولویه ، مغز ، مرغ ، تخم مرغ و کوکوسبزی را عرضه میکردند. ساندیچ فروشی به تدریج در ایران به صورت یک شغل عمومی و گسترده درآمد.
به تدریج و از سال ۱۳۳۲ به بعد در سراسر تهران ، دکاکین ساندیچفروشی گشایش یافت و ساندیچفروشان علاوه بر کالباس و سوسیس و ژامبون ، ساندیچهای مانوسی با ذائقه ایرانی مانند کتلت ، استیک ، سالد اولویه ، مغز ، مرغ ، تخم مرغ و کوکوسبزی را عرضه میکردند. ساندیچ فروشی به تدریج در ایران به صورت یک شغل عمومی و گسترده درآمد.
این مطلب به تاریخ17 مرداد ماه 2568شاهنشاهی نوشته شد.
۵۹ نظر:
درود برشما.
باسپاس...
درود بر شما هموطن
ارزوی موفقیت برای شما دارم و برای تمام امیدواریهای نوشتار نخست هم ارزوی تحقق انرا
جاوید ایران زمین
بادرود
نوشته جالبی است ان زمان ها که مدرسه خوارزمی در خیابان شاه میرفتم کمی بسوی میدان مخبرالدوله یک ساندویح فروشی بود که فقط ساندویح کوکو سبری داشت یک مغازه 2 در 3 متری نصف ویترینش هم بیرون بود ولی سرش غوغا بود
راستی این مونتاگو یکی از اشرافهای( در حقیقت چهارمین اشرافی خانواده ساندویچ بود این شهر ساندویچ در حنوب شزقی انگلستان است و خانواده ساندویچ که ار سالهای 1660 خودشان این نام اشرافیت ساندویچ را برای خود برگزیدند و سر خانواده هم ادوار مونتاگو بود .
درود
تاریخچه جالبی بود
ما یک گرفتاری فرهنگی داشتیم و الان البته کمتر شده ولی در بخشهای سنتی جامعه هنوز وجود داره.
اون اینه که کسی که مثلا در رستوران غذا میخوره (چه ساندویچ و پیتزا و همبرگر و چه چلوکباب و غذاهای سنتی) و یا خانواده ای که این کار را می کنند گروهی یا می گویند که فلانی مثلا زنش بلد نیست غذا درست کنه یا اینکه اینها تو خونشون غذا ندارن.
اینها مشکلات فرهنگی است که البته با کاهش میانگین سنی جامعه به مرور داره از بین میره.
بدرود. پاینده ایران
نوشین گرامی
اون مشکل که شما در بخش کامنتهای من گفته بودین به این دلیل ایجاد شده بود که من از یوتیوب آن فیلمها را گذاشته بودم و درایران یوتیوب فیلتر است و بهمین دلیل نمیتوانستید ببینید. الان از طریق دیگری آنرا آپلودکردم و قابل دیدن است
درود نوشین عزیز
امیدوارم خوب باشی.
ممنون بابت این مطلب زیبا و خواندنیت و زحمتی که کشیده بودی.
یادم می یاد 15-10 سال پیش حکومت تابلوهای مغازه هایی که به حروف لاتین بود را جمع میکرد و می گفت باید فارسی بنویسین. مغازه دار هم به جای اینکه نام مغازه اش را با حروف لاتین بنویسد همان کلمه لاتین را با حروف فارسی می نوشت مثلا به جای اینکه بنویسد Pizza آن را به صورت فارسی پیتزا می نوشت.
البته به نظر من این کار خوبی نیست که همه چیز به صورت فارسی باشد.چه اشکال دارد هم از حروف فارسی استفاده شود هم لاتین؟؟؟؟.دو ماه پیش یک گردشگر اروپایی داخل خیابان جلوی مرا گرفت و از من آدرس رستوران می پرسید.درحالیکه رستوران در 50 متری او بود اما چون تابلوی رستوران فارسی بود او نمی توانست آن را بخواند و گفت آن را دیده ام اما فارسی بلد نیستم.
میدانم الان می گویی خوب بروند فارسی یاد بگیرند.حرفت را قبول دارم اما چه می شود کرد زبان بین المللی فعلا زیان انگلیسی است و شاید تا ابد هم همین باقی خواهد ماند و کاری هم از دست ما بر نمی آید.ما هنوز نمی توانیم در یک مسئله کوچک مردم ایران را متحد گردانیم چه برسد به اینکه ترویج و تبلیغ یادگیری زبان فارسی را بکنیم.
به نظر من استفاده توامان هم ازعنوان فارسی و هم ازعنوان لاتین در کنار هم اشکالی ندارد.چون بعضی کلمات معادل فارسی برایشان وجود ندارد یا اینکه باید به جای آن لغت از یک جمله فارسی استفاده کرد مثل Pizza یا Fast Food و غیره....
با اینکه حکومت فعلی نقش بسزایی در نابود شدن فرهنگ و زبان فارسی دارد اما زمان شاه هم زیاد به واژگان فارسی اهمیتی داده نمی شد و اغلب تابلوهای مغازه ها 100 درصد لاتین بود.کلا مردم ما ظرفیت این چیزها را ندارند و فکر می کنند استفاده از واژگان لاتین به جای فارسی کلاس بیشتری دارد و به همین دلیل بیشتر به این سمت کشش دارند.مهمتر از همه این مسائل فرهنگ سازی است که ما را به بهتر شدن و جهانی شدن فرهنگمان سوق خواهد داد.
ممنون و موفق باشی
ممنون نوشین جان واقعا مطالب خوبی دارید و همین طور وبلاک خوبی بازم بهمون سر بزن
سلام نوشین عزیزم
ممنون از پست جالب و خوشمزه ات
راستی از تاریخچه ی فلافل نگفتی؟
شاد باشید و همیشه جاودان
گرسنم شد
ايرانيار گرامي سركار خانم نوشين
ضمن عرض درود
از مدت ها پيش خواننده كامنت هاي زيباي شما خصوصن در وبلاگ برادر عزيزم ايرانيكا بوده و همواره از خواندن نظرات هوشمندانه شما عزيز ميهن پرست بهره مند گرديدم. اكنون كه وبلاگ خوب شما را خواندم بيش از پيش از حس وطن پرستي تان به وجد آمدم. اين پست شما در حال و هوايي متفاوت بسيار جالب بود و در واقع يك تاريخچه كامل و جامع از پيدايش ساندويچ و غذاهاي آماده كه امروز در فرهنگ غذايي جهان جايگاه ويژه يي دارند.
سرافراز باشيد دوست عزيز.
سلام
جالب بود ولی باز ایرانیها جلوتر بودن
سلام
جالب وخوندنی بود لامصب بابا بازم ایرانیها حتی تو ساندویچ هم کاشفن؟ای ول به عمو کوروش خودمون
با درود
به ساندویچ در ایران غاذی می گفتند که با ورود واژه ساندویچ از میان رفته است هرچند که ریشه هر دو واژه بیگانه است اما دارای پیشینه ای کهن تر از ساندویچ اروپایی دارد.
پاینده ایران
ما کباب خودمان را با مبلغی شراب شیراز و یا ویسکی اسکاتلندی ترجیه میدهیم
البته سانویچ و پیتزا هم دوست داریم
چون به هر حال طرفدار مدرنیسم هستیم
سلام دوست عزیز
با "آینه زندگی ما" آپم.
شاد باشید
[گل]
[گل] خواهرو برادر من اي هموطن ... تمدن ايراني ها هست در خطر
همه ما سربازهاي زير پرچمميم ... نميزاريم از ما بگه هر اجنبي
واسه ما ايراني ها ملاک هر نفره ... که تو گردنامون پلاک فروهره
اتحاد ما واسه دشمن اضطراب ... اسم ايران واسه مايه افتخاره
احترام ما به ايران يک خار تو چشم .... کساني که ميخوان بزنند ضربه بهش
[گل] همه با هم شبها ساعت 10 برروی پشت بام ها
مرگ بر ديکتاتور ----
ال .. اکبر
----- پیشم بیا ------- خداوند نگهدار ایران باد . . . [بدرود]
نوشين جان سلام. واقعا كه بعد از اين همه خبر بعد همچين ساندويچي مي چسبه. ايول من كه واقعا حال كردم. راستي اگه ميشه يه سري از اين عكسهاي سانويچ رو برام به hosseinsbn@yahoo.com برفست. mer30
سخن شما بجاست
ولي انسان بعضي وقتا بايد از خود بگذره تا بالاتر از خود برسه.
بازم ممنون
درود
شاد و پیروز باشی
شاد زیوید
درود بر نوشين جان
ممنون از اطلاعاتي كه دادي
پيروز وشاد باشي
درست میگویی کوکو سبزی با ماهی و سبزی پلو .ولی انزمان ما دبیزستانی بودیم و پول تو جیبی را هم باید پول اتوبوس میدادیم هم کتاب های غیر درسی و هم نهار .گاهی که خیلی دیگه خوب بود روزگار کوکو سبزی. تازه یک نون اضافه میگرفتیم و نصف میگردیم کوکو را با هم کلاسی دیگری گاهی هم بچه های مجا هدین یک سفره میانداختن تو راهرو بر بری با نون و پنیر .من میگفتم سفره حضرت عباس و البته اخرش هم هر کی یک پولی میگذاشن وسط سفره .
ساندویچ تاریخچه ی جالبی داشت مخصوصا تو ایران
ولی متاسفانه یا خوشبختانه هیچ علاقه ای به این جور غذاها ندارم
بازم تشکر از اطلاع رسانیت.
نوشین عزیز سلام
مطلب جالبی بود البته من در مورد وبلاگ شما غیبت طولانی دارو
پس در بدو وبلاگ را مطالعه می کنم و سپس نظر بی ارزشم و میگم
بدرود
درود
((به یاد رضا فاضلی)) با توضیحی درباره ((بهرام مشیری)) به روز شد.
بدرود. پاینده ایران
درود بر شما نوشین عزیز ! من سحر نویسنده ی وبلاگ تازه کار ره وصال هستم خوشحال میشم اگه بیای و نظرتو بگی .دوست داری تبادل لینک کنیم ؟ اینم آدرس بلاگم :www.wesal110.blogfa.com
سلام.عالی بود.همیشه از این کارا بکن .پاینده و پا بر جا باشی.[گل][بدرود]
salllllllam..
akh gorosne shodam ba in sandvich ha...
درود
با ((علایم ظهور امام زمان - پس از ظهور امام)) به روز شدم.
بدرود. پاینده ایران
سلام خوبید
تا اون جایی که یادم است وبلاگت سیاسی بود ممنون که جواب میل ام رو دادی
به موج ما بپیوند
درود برشما...
باسپاس ازبزرگواری همیشه شما...
...درست گفتید.من اینهائی راکه می نویسم دراین جهان نما(اینترنت)درهرجا می گویم...
درود
دو انگاره درباره همخامنشیان
نشان گوی بالدار یافروهر[تعجب]
چشم در راه هم ...[لبخند]
[گل][گل][گل]
خدمت شما عرض كنم كه اينجانب همين الانش هم عمرا چلوكباب رو ول نميكنم بچسبم به ساندويچ ! اصلا مرده شور هر چي سوسيس و كالباسه ببرن !
زنده باد گوشت قرمز پر كلسترول همراه با دنبه فراوان و يك آتيش دبش !!!!
يك ريال هم حرف اين پزشكها رو قبول ندارم اينقدر ميخورم تا بتركم
اما دمت گرم يك چيزي يادمون دادي
در ضمن ممنون كه اومدي بهم سر زدي من به روزم
نوشین جان سلام
اون چیزی که واست فرستادم به دستت رسید یا نه؟
حتما" بهم خبر بده از طریق وبلاگم
منتظرم
سلام
از تلاش های شما سپاسگذارم
میخواستم راجع به شخصی به نام محمد صمدی به شما هشدار بدم.
http://azadi-persia.blogspot.com/
این فرد یک موجود بی خاصیت و شدیداً دروغگوست که دچار مشکل روانی در حد حاد است.
سر همه را کلاه میگذارد و به همه آنقدر دروغ میگوید که خودش هم کم کم دروغ هایش را باور میکند.هنوز قصد اصلی این کارش ر نمیدانیم.مدتی پیش با ایجاد این وب به سراغ من آمد و دروغ هایی را تحویل من داد.کمی به او مشکوک شدم و او که به شک من پی برد رفت سراغ یک وب نویس دیگر.و آن فرد زینب بود.دوست صمیمی من.آنقدر دروغ تحویل این دختر داد که حد و حساب نداشت.هرچقدر با زینب صحبت کردم بی فایده بود و حتی باعث تیرگی روابط من و زینب شد.
بعد به سراغ مسعود رفت.یکی دیگر از وب نویسان که از شانس او هم یکی از صمیمی ترین دوستان من است.به مسعود هم گوش زد کردم اما بی فایده بود.تا اینکه تمام حرف ها و کارهایش را برای زینب و مسعود بازگو کردم.خودش را به مردن زد و از جانب فردی به نام بهزاد ایمیل زد که محمد مرده و خیلی حرف های چرت دیگر.
من بااو تماس گرفتم .و جالب اینجا بود که خود محمد گوشی را جواب داد و اصلاً فراموش کرده بود که قبلاً یکبار با من حرف زده است و من صدایش را میشناسم.اما باز هم انکار کرد و گفت من محمد نیستم و محمد مرده.به اواخطار کردم که تمام عکس هایی که برای ما فرستاده و صدای ضبط شده مثلاً قبل از مردن و بعد از مردنش و تمام پی ام هایش در چت را داریم و از دستش شکایت میکنیم تا بدانیم دلیل این همه دروغ به همه مخصوصاً دخترها چیست.و او ترجیح داد گوشی را قطع کندو حالا به محض آنکه متوجه شده میخواهیم از دستش شکایت کنیم این پست آخر را در وبش قرار داده و خودش را تبرئه کرده است تا مثلاً مارا قانع کند.گول این موجود شیاد را نخورید.با کمی فکر متوجه می شوید که هیچ کس حق شکار در شمال کشور را ندارد و تمام نوشته های او خیال پردازانه است.به نظر من که او دارد دنباله یک رمان را در زندگی حقیقی خود به تصویر میکشد.فردی به این نام نیز در اوین نبوده.و در ضمن کسی که در اوین بوده باشد هرگز نام خود را در وبی منتشر نمیکند تا تازه بفهمند که وی وبنویس هم بوده است. و دیگر اینکه هرگز کسی به این زودی از اوین خلاصی نمیابد.تازه مسائلی دیگر هم هست که مجال توضیحشان را ندارم.اگر حرف هایم را باور نمیکنید،آی دی من را ادد کنید تا همه چیز را کاملاً برایتان توضیح دهم.بهتر است لینک وی را از پیوندهایتان حذف کنید.چرندیاتش را باور نکنید و به دیگران هم گوشزد کنید تا کسی از دروغ های وی آسیبی نبیند.
و اینکه برای آگاهی بیشتر از جریان وی بهتر است پست آخر وبش را نیز بخوانید.
راستی من مدیر وب رهروان راه اکبر هستم.ولی به دلایلی مجبور به حذف وبم شدم.
با تشکر سارا شمس
sara_mahastim@yahoo.com
با درود
میهن پرستان با برگی دیگر از تاریخ ایران به روز است.
پاینده ایران
مقعدی نمانده که پاره نشده باشد
بروزم
درونوشین عزیز
کاملا با نظرت موافقم
پیروز باشی
پاینده ایران
بانام خداوند مهرآفرین...
برفردوسی بزرگ بی کران درود...
به نام نامی مهر ایران بزرگ...
بابزرگداشت(احترام)فرهنگ والای بی همتای ایران بزرگ پارسی ،درود برشما...
بایک کار تازه به روزم.
بفرمائید بیائید.
**********شاهنامه آسمانی فردوسی بزرگ،بالاتر است
...افسانه زیرخاکی جومونگ چیست؟ ،...******************
تادیداری دیگر...
ودرودی دوباره و همیشه برشما...
درود
با ((28 مرداد - کودتا یا روضه سیاسی)) به روز شدم.
بدرود. پاینده ایران
بادرود به شما هم ميهن گرامي.از دقت نظر شما سپاسگزارم متن اصلاح شد.ازاينكه اطلاع رساني فرموديد متشكرم
درود
((به یاد رضا فاضلی)) به روز شد.
بدرود. پاینده ایران
درود
به روزم
پاینده ایران
بانام خداوند مهرآفرین...
بر فردوسی بزرگ ، بی کران درود...
به نام نامی مهر ایران بزرگ...
**کشور(؟!)من درآوردی عراق،پاره همیشه جدانشدنی ایران بزرگ پارسی**
درود ...
...جشن بزرگ شهریورگان برهمه ایرانیان بزرگ پارسی شادباد...
...باسپاس...
[گل]بادرود
دروغ وراست نوشتنم نه چیزی میافزاید ونه چیزکی می رباید ولی امروز عصر موتورم را از دم در بدند ودزدیدند ومن هم هیچ عکس العملی نشان ندادم فکر میکردم که شهرما به دلیل مسلط بودن نیروهای امنیتی دارای امنیت است هیچی به کلانتری اطلاع دادم که گفتند باید در دادگاه دادخواست پرکنید وپرونده بسازیم که اگر پیدا شد اقدام کنیم
وحالا بیا وببین که در حا ل امنیت امان نداریم ولی اگر یک حرف غیر آخوندی بزنیم امنیتی هرجا رفته باشیم چون موش دنباتل لقمه می اید
میگفتم به نام دنیای رنگانگ من کتاب قران را همه را خواندم میتوانم بگویم که فقط جملات قصار است که سر وته ان یکسان نیست ودنبال موضوع خاصی هم نمی باشد اگر این حرف ادم این دور زمان نوشته بود اورا دیوانه یا .. میگفتند فکر میکنم کاتبان این کتاب هرچی دوست داشتند دران نوشتند وبرای حفظ ان سنگری به نام الله ساخته اند و نگهبانش را حاجی محمد قریشی انتخاب شده
هیچی بدرد بخور تویش نیست وبیشتر نصایح عربی برای عربهاست برای دیگران بدر نمیخورد وچرا برای کشتن مردم ایران اسلحه خوبی برای ملایان میباشد
درود بر شما
جشن شهريورگان پيشاپيش مبارك
هميشه شادو پيروز باشيد
پاينده ايران
درود و سپاس
درود بر شما
منم به نوبه خود جشن شهریورگان را به شما و همه ایرانیان راستین شادباش میگویم.
ممنون از همه زحمت و تلاشی که در راه آرمانهای بلند و مقدس زادبوم آریائی بر خود میدهید..
بهترینها و زیباترین ها را برای شما از اهورای نیرومند و دانا آرزومندم.
[گل]
درود نوشین جان
من هم این جشن بزرگ را به همه تبریک میگویم.
امیدوارم روزی این جشن ها را برگزار کنیم در کنار دیگر جشن ها نه فقط به جشن های اسلامی بپردازیم.ما چه بخواهیم و چه نخواهیم اکثریتمان ایرانی مسلمان هستند پس در کنار اعیاد اسلامی باید اعیاد ملی ایرانی نیز برگزار گردد
به امید آن روز
ممنون و موفق باشین
salam
weblog HAGHAYEGH filter shode ast lotfan dar soorat emkan dar siti jadid ba adressi digar update konid
ba tashakor
سلام
مطالب جالب وآموزنده ای نوشته ی دوستدار موفقیت شما هستیم پاینده ایران
درود.
با قسمت اول ((ریشه های بدرفتاری با زندانیان در جمهوری اسلامی)) به روز شدم.
بدرود. پاینده ایران
بانام خداوند مهرآفرین...
برفردوسی بزرگ بی کران درود...
به نام نامی مهر ایران بزرگ...
بابزرگداشت(احترام)فرهنگ والای بی همتای ایران بزرگ پارسی ،درود برشما...
*********شناسه مادری و پدری من:همه ام زایشی ازایرانست
سروده ای اززادمهرپارسی دردوستی ایران بزرگ پارسی...***********
salam
ajab tarikhcheye bolando balaii
mashala to hamechi tamadon darim bezanam be takhte
سلام خیلی جالب بود البته همشو نتوستم بخونم به موقع تاریخ ساندویچ رو می خونم
اما عکس ها خیلی با حال بود
اینم جالب بود که ساندویچی دور از شان بوده
موفق باشید
ارسال یک نظر