بادرود بر ایرانیان بزرگ و هنرمند همیشه گرفتارمان در هرکجای ایران و این جهان، درود بر تهرانیان ، درود بر اقوام مختلف آذربائیجان ، درود بر اقوام مختلف کرد ، درود بر اقوام مختلف بختیاری ، تمام خوزستانی ها، لرها ، لک ها ، شاه سونی ها ، سیستانی هاو بلوج ها، ترکمن ها ، قشقائی ها ، گیلک ها ، مازنی ها ، خراسانی ها ، یزدی ها ، اصفهانی ها ، فارس های استان فارس ، کرمانی ها، بوشهری ها، تمامی روستائیان ایران و تمامی اقوام مختلف و شاخه های گوناگون اقوام ایرانی ، درود بر تمامی هم میهنان گرامی و عزیز تر از جانمان ، درود
نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران

۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

خلیج فارس در اطلس های جهان

خلیج فارس در اطلس های جهان








********
خلیج فارس در موئسسه جهانی ریپلوگل

خلیج فارس در اطلس ترکیه
PERSIAN GULF ON THE ATLASES OF TURKEY

خلیج فارس در اطلس هند
PERSIAN GULF ON THE ATLASES OF INDIA

خلیج فارس در موئسسه جغرافیایی نشنال جئوگرافی
PERSIAN GULF IN NATIONAL GEOGRAPHIC

خلیج فارس در دایره المعارف بریتانیکا

 دوشنبه مه شید 5 / دی / 2570 شاهنشاهی

۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

یلدا بلندترین شب سال ایرانیان دیروز و امروز و فردا

یلدا بلندترین شب سال ایرانیان دیروز و امروز و فردا:

یلدایتان خجسته باد

چکامه ی شب چله از استاد امید عطائی فرد:

تصنیف و آهنگ: امید عطایی فرد

شب زاد میتراست، آهرمن ، میراست
روشنی آمد، جشن ما یلداست (2 بار)
ماه دی، ماه می، آمده شادان باش
نای نی، تاج کی، سر زده تابان باش
پاورچین، از پرچین، شب چله میرسد
با دستچین، خبرچین، یلدای ما میرسد
بنشین بر خوان خورشید، از خم خانه ی جمشید
پیمانه ای لبریز کن، ز رنج و غم پرهیز کن
بگشا شهنامه را تو ، دل ز شهان، آرا تو
چون یاد آری ز ایران، گردی چو کوه، خارا تو (2 بار)
این چه رهیست؟ این چه شبیست؟ این چه مهیست؟
آن چه دریست؟ آن چه پریست؟ آن چه کسیست؟
شب زاد میتراست، آهرمن ، میراست
روشنی آمد، جشن ما یلداست (2 بار)


یلدا بلندترین شب سال ایرانیان دیروز و امروز و فردا

یلدایتان خجسته باد

در پناه مهراهورا مزدا
روی گل شما به سرخی انار
شب شما به شیرینی هندوانه
خنده تون مثل پسته
و عمرتون به بلندی یلدا
خرد نگهدارتارتان


یلدا بلندترین شب سال:
جشن شب یلدا جشنی ست که از 7000 سال پیش تا کنون در ميان ایرانيان برگزار میشود. 7000 سال پیش نیاکان ما به دانش گاهشماری دست پیدا کردند و دریافتند که نخستین شب زمستان بلندترین شب سال است.
در این جستار از سخنرانی دکتر جنیدی و دکتر کزاری برداشت هایی شده:

جشن شب یلدا:
همانند جشنهایی همچون نوروز و مهرگان، پس از تازش اسکندر، تازیان، و مغولها پابرجا مانده است و در تک تک خانه های ایرانیان راستین با گردآمدن خانواده ها به دور هم برگزار میشود.

فردوسی بزرگ در شاهنامه میگوید:
نباشد بهار و زمستان پدید **** نیارند هنگام رامش نوید
از این بیت میتوان پی برد که در سرزمینهايی بجز ایران آغاز فصل ها را نمیدانستند اما ایرانیان در آن زمان به این دانش دست پیدا کرده بودند.

در زمان تاختن تازیان به ایران گاهشماری ایرانیان که بر پایه ی خورشید بود، به گاهشماری بر پایه ی ماه دیگرگون شد، اما پس از چندی خیام بروی کار آمد و این گاشماری خورشیدی را دوباره بنیان نهاد تا باز جشنهای ما زنده باشند و ما آنها را برگزار کنیم.

تاریخچه و تعریفی بیشتر بر یلدا:
شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب
سال در نیم‌کره شمالی زمین است. این شب به زمان غروب آفتاب از ۳۰ آذر تا طلوع آفتاب در ۱ دی اطلاق می‌شود، که برابر با ۲۱ دسامبر یا ۲۲ دسامبر است. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام آن را مبارک می‌دارند و این شب را جشن می‎گیرند.
این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن شب به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود.
ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‎شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می‌کردند.

پیشینهٔ جشن:
یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. ایرانیان باستان این شب را شب تولد ایزد مهر «میترا» می‎‎پنداشتند، و به همین دلیل این شب را جشن می‎گرفتند و گرد آتش جمع می‎شدند و شادمانه رقص و پایکوبی می‌کردند.آن گاه خوانی الوان می‌گستردند و «میزد» نثار می‌کردند. «میزد» نذری یا ولیمه‎ای بود غیر نوشیدنی، مانند گوشت و نان و شیرینی و حلوا، و در آیین‎های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده‎ها و فرآورده‎های خوردنی فصل و خوراک‎های گوناگون، از جمله خوراک مقدس و آیینی ویژه‌ای که آن را «میزد» می‌نامیدند، بر سفره جشن می‌نهادند.
ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوه‌های البرز به انتظار باززاییده‌شدن خورشید می‌نشستند. برخی در مهرابه‌ها (نیایشگاه‌های پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول می‌شدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شبهنگام دعایی به نام «نی ید» را می‌خوانند که دعای شکرانه نعمت بوده‌است. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ می‌خواندند و به استراحت می‌پرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز می‌نامیدند). در این روز عمدتاً به این لحاظ از کار دست می‌کشیدند که نمی‌خواستند احیاناً مرتکب بدی کردن شوند که میترائیسم ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می‌شمرد.

ریشه واژه یلدا:
واژه «یلدا» واژه ایست برگرفته از زبان سریانی (که از لهجه‌های متداول زبان «آرامی» است) به معنای تولد. زبان «آرامی» یکی از زبان‌های رایج در منطقه خاورمیانه بوده است.
(برخی بر این عقیده اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبا از راست به چپ نوشته می‌شده، وارد زبان پارسی شده است).
تأثیر یلدا در جشن‌های دیگر اقوام امروزه محققان معتقدند که مسیحیت غربی چارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم.


جشن یلدا و عادات مرسوم در ایران:
در آیین کهن، بنابر یک سنت دیرینه آیین مهر شاهان ایرانی در روز اول دی‌ماه تاج و تخت شاهی را بر زمین می‌گذاشتند و با جامه‌ای سپید به صحرا می‌رفتند و بر فرشی سپید می‌نشستند. دربان‌ها و نگهبانان کاخ شاهی و همهٔ برده‌ها و خدمت‌کاران در سطح شهر آزاد شده و به‌سان دیگران زندگی می‌کردند. رئیس و مرئوس، پادشاه و آحاد مردم همگی یکسان بودند(صحت این امر موکد نیست، شاید تنها افسانه باشد). 

جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شب‎نشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار می‎شود. 
متل گویی که نوعی شعرخوانی و داستان خوانی است در قدیم اجرا می‌شده‌است به این صورت که خانواده‌ها در این شب گرد می‌آمدند و پیرتر‌ها برای همه قصه تعریف می‌کردند. آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبهٔ نمادی دارند و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند، این میوه‌ها که اکثراً کثیر الدانه هستند، نوعی جادوی سرایتی محسوب می‌شوند که انسان‌ها با توسل به برکت خیزی و پر دانه بودن آنها، خودشان را نیز مانند آنها برکت خیز می‌کنند و نیروی باروی را در خویش افزایش می‌دهند و همچنین انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمایندگانی از خورشیدند در شب. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پُری آن، آینده‌گویی می‌کنند.

در خطهٔ شمال و آذربایجان رسم بر این است که در این شب خوانچه‌ای تزیین شده به خانهٔ تازه‌عروس یا نامزد خانواده بفرستند. مردم آذربایجان در سینی خود هندوانه‌ها را تزئین می‌کنند و شال‌های قرمزی را اطرافش می‌گذارند. درحالی که مردم شمال یک ماهی بزرگ را تزئین می‌کنند و به خانهٔ عروس می‌برند.

سفرهٔ مردم شیراز مثل سفرهٔ نوروز رنگین است. مرکبات و هندوانه برای سرد مزاج‌ها و خرما و رنگینک برای گرم مزاج‌ها موجود است. حافظ‌خوانی جزو جدانشدنی مراسم این شب برای شیرازی‌هاست. البته خواندن حافظ در این شب نه تنها در شیراز مرسوم است، بلکه رسم کلی چله‌نشینان شده‌است.

همدانی‌ها فالی می‌گیرند با نام فال سوزن. همه دور تا دور اتاق می‌نشینند و پیرزنی به طور پیاپی شعر می‌خواند. دختر بچه‌ای پس از اتمام هر شعر بر یک پارچه نبریده و آب ندیده سوزن می‌زند و مهمان‌ها بنا به ترتیبی که نشسته‌اند شعرهای پیرزن را فال خود می‌دانند. 
همچنین در مناطق دیگر همدان تنقلاتی که مناسب با آب و هوای آن منطقه‌است در این شب خورده می‌شود. 

در تویسرکان و ملایر، گردو و کشمش و مِیز نیز خورده می‌شود که از معمولترین خوراکی‌های موجود در ابن استان هاست.

در شهرهای خراسان خواندن شاهنامهٔ فردوسی در این شب مرسوم است.

در اردبیل رسم است که مردم، چله بزرگ را قسم می‌دهند که زیاد سخت نگیرد و معمولاً گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغز گردو و نخودچی و کشمش می‌خورند.

در گیلان هندوانه را حتما فراهم می‌کنند و معتقدند که هر کس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی‌کند و در زمستان سرما را حس نخواهد کرد. «آوکونوس» یکی دیگر از خوردنی هایی است که در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه می‌شود. در فصل پاییز، ازگیل خام را در خمره می‌ریزند، خمره را پر از آب می‌کنند و کمی نمک هم به آن می‌افزایند و در خم را می‌بندند و در گوشه‌ای خارج از هوای گرم اطاق می‌گذارند. ازگیل سفت و خام، پس از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه می‌شود. آوکونوس در اغلب خانه‌های گیلان تا بهار آینده یافت می‌شود و هر وقت هوس کنند ازگیل تر و تازه و پخته و رسیده و خوشمزه را از خم بیرون می‌آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه کش آفتاب می‌خورند.(آو= آب و کونوس = ازگیل)

مردم کرمان تا سحر انتظار می‌کشند تا از قارون افسانه‌ای استقبال کنند. قارون در لباس هیزم شکن برای خانواده‌های فقیر تکه‌های چوب می‌آورد. این چوب‌ها به طلا تبدیل می‌شوند و برای آن خانواده، ثروت و برکت به همراه می‌آورند.


بن مایه:
ویکی پدیا

روز و شبتان یلدا باد
-------------------------------------------------------------
چهارشنبه تیر شید 30 آذر / 2570 شاهنشاهی

۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

تخریب , تخریب نقش برجسته بهرام دوم _ تخریب سنگ نگاره 6 هزار ساله زایش انسان در تیمره - گنبد سازی در تاق بستان

با دورود به دوستان گرامی

شوربختانه اين هفته با رويدادهای بسيار نا ميمونی در زمينه تخريب آثار تاريخی
آغاز شده است و اندوه دوستداران و فعالان ميراث فرهنگی کشور را به دنبال داشته
است که در زير پيوست شده است

با احترام
امين طباطبايی

خصومت‌های شخصي با سازمان ميراث‌فرهنگي، علت تخريب نقش برجسته بهرام دوم


http://www.chn.ir/news/?section=2&id=53414


نقش برجسته ساسانی تنگه چوگان را جمعه شب با پتک خرد کردند
http://sharghnewspaper.ir/News/90/09/20/19014.html


نقش برجسته تنگ چوگان تخریب شد/ گرز بهرام شکست
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1480125


تهدید کرده بودند که آثار بیشاپور را تخریب می‌کنند
http://www.ghanoononline.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=4&Id=9681


تخريب سنگ نگاره 6 هزار ساله زايش انسان در تيمره
http://www.chn.ir/news/?section=2&id=53357


بیانیه ی کرمانشاهی ها در محکومیت پروژه ی گنبد سازی در تاق بستان (وسان):

مردم کرمانشاه با سکوت مرگبار مسئولین بی تفاوت شهر و استانمان در برابر
پروژه ی گنبد سازی امام زاده ابراهیم درمحل تاق وسان، یکی از ارزشمندترین آثار
تاریخی ایران و جهان و جلوگیری از ثبت این اثر تاریخی در میراث جهانی یونسکو،
ضمن محکومیت این اقدام نسنجیده، از همه ی ملت با غیرت کرمانشاه ، کرمانشاه
دوستان وبقیه ی فرهنگ دوستان، میخواهیم که با محکومیت تاریخی و یک حرکت جمعی،
این بی توجهی و بی تدبیری را با هر وسیله ممکن بگوش همگان برسانیم و اجرای این
پروژه ضد فرهنگی را به چالش بکشیم.
به همین منظور، صفحه ی کرمانشاهی ها تا اطلاع ثانوی، فعالیتهای عادی خود را
متوقف کرده و فقط بر روی این مطلب مهم تمرکز و بحث میکنیم تا این گفتار در
معرض دید همگان باشد. از همه اعضاء صفحه خواهشمندیم که محور اصلی کامنتهای خود
را موضوع جلوگیری از نابودی این اثر تاریخی قرار بدهند. لطفا از سیاسی کردن
مطلب و توهین به عقاید دیگران بپرهیزید. همگی به عنوان اعتراض، این تصویر را
به جای عکس پروفایل شخصی خود میگذاریم. خواهشمندیم که با به اشتراک گذاشتن این
پست، این موضوع را به اطلاع همه برسانید.

 *************************
آدینه 25 آذر / 2570 شاهنشاهی

۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

در سالروز بیست یک آذر روز گریز اهریمن و بازگشت آذربایجان به مام میهن یادی از: قوام دهنده ی ملک وملت ... قوام السلطنه ایران


در سالروز بیست یک آذر روز گریز اهریمن و بازگشت آذربایجان به مام میهن یادی از: قوام دهنده ی ملک وملت ... قوام السلطنه ایران

 Sonntag, 11. Dezember 2011 um 18:33
 

به مناسبت فرا رسیدن 21 آذرماه سال روز گریز اهریمن و بازگشت آذربایجان به مام میهن  جا دارد یادی کنم  از قوام السلطنه که بی شک قوام دهنده ملک و ملت در برهه ای از تاریخ میهن بوده است... قوام پرورش یافته  دربار قاجار با همان خلق خوی ، از کودکی به کار دبیری در دربار به کار گماشته شد ملازم شاه شد در جوانی... متن فرمان مشروطه به قلم و تراش خامه اش نگاشته شده است... 5 بار نخست وزیر شد و معروف  به مرد عمل گرا و پر گماتیست که سیاست را با «چه می توان کرد» و نه «چه باید کرد» از نوع چپی های توده ای، معنایی دگر می کرد...!! یکبار زمانی که در زندان بود متن فرمان نخست وزیری به نامش نوشته شد ... حمید شوکت چپ معروف در کتاب که بعکمس ونام حضرت اشرف مزین شده به او لقب مرد همیشه در تیرس حادثه داده است ... در زمان جمهوری گیلان و بلوای کمونیست های اولیه در ایران با درایتی که خاص مرد هزار دستانی چون او بود فتنه جمهوری گیلان را فرو خواباند ... سردار سپه رضاه شاه بعدی او را تنها رقیب خود در عرصه و میدان سیاست می دانست و آخرالامر چاره را جز در تبعیدش آن هم به پاریس دید تا از دسایس او نفسی تازه کند.واز خطر حیله های او که قطعا مزاحمی خطرناکی بود برای اعلام جمهوری وبعد تغییر سلطنت در ایران،لحظه ای  بیاساید ... در جریان نهضت ملی شدن و در ماجرای قیام 30 تیر برای مدتیکوتاهی از طرف شاه فرمان گرفت و جمله معروفش ضرب المثل دنیای سیاست شد: کشتی بان را سیاستی دگرآمد ...
سفرای انگلیس و آمریکا در مجلسی به شوخی وقتی که قصد داشتند از  نژاد ونسل گربه ی ایرانی را به کشورشان صادر کنند خطاب به قوام السلطنه که حالا دیگر حضرت اشرف شده بود به کنایه و طعنه بلایی که بر سر استالین در ماجرای غایله آذربایجان آورده بود خنده کنان گفتند: البته اگر مجلس شورای ملی ایران اجازه صادرات گربه را به آمریکا وانگلیس دهد!!!
 قوام میهن پرست بزرگی بود ... که لحظه ای برای استقلال،امنیت و حتی دموکراسی در این مرز وبوم آرام و قرار نداشت ...اگر به میزان علاقه او به سلطنت مشروطه و دموکراسی پارلمانی بیش از پیش می خواهیم پی ببریم باید متن کامل دو نامه ای را که از پاریس خطاب به شاهشنشاه جوان بخت نوشته بود را به دقت بخوانیم ... تا هنر مرد کاردان دوراندیش در عرصه سیاست را فهمی تازه کنیم.! قوام در آن سال های نخستین سلطنت محمدرضا شاه هشدارهای خود را نسبت به برقراری یک دیکتاتوری و پامال شدن بساط مشروطه توسط شاه یاد آور شده بود ... حیف که گوش شنوایی نبود مثل همیشه.... گویی  قوام قوه بینایی خاص خود را داشت ... هچون مردی نشسته بر قله ای بلند تاریخ  که تا دوردست ها دشت  را می بیندو می پاید و همواره صورهشدار به دست نگران استبداد و برچیده شدن بساط مشروطه خواهی و نظام پارلمانی و بعد نهاد سلطنت  که حاصل خون بهای بسیاردر طول تاریخ  است آرام و قرار ندارد...!
 هر چند بر آمده از طبقه اشراف  و کهنه  فودالی پیرانه سرو پراز نخوت و چندان به تقوای مالی شهره نبود ولی همان خلق و خوی استقلال خواهی و مبارزه  با اجنبی وبیگانه ستیزی که در مرام واندیشه داشت  تمام عیوب بزرگ حضرت اشرف را از دید عمو تاریخ  پوشانده است ...
 تنها نخست وزیری بود که به ایجاد حزب اهتمام ورزید و حزب دمکرات ایران را پایه گزاری کرد... محمود محمود سیاستمدار ونویسنده بزرگ و خالق کتاب هشت جلدی تاریخ روابط ایران وانگلیس درباره نحوه حسن تدبیر وسیاست قوام در برخورد با اجنبی می گوید:حضرت اشرف در سیاست رویش به سوی آمریکاست ... دستش به سمت روس ها ... پشتش به انگلیسی ها و همزمان به آلمان ها می اندیشد... قهرمان تاریخ خود را نادرشاه فاتح بزرگ شرق می دانست. به همین دلیل برای  پیدا کردن استخوان های فرزند شمشیراز پستوها و خرابه های تاریخ خون دل ها خورد.    
در زمانی که شاهنشاه مستاصل ودرمانده از بساط دیکتاتوری  بود وشعله های انقلاب 57هر زمان  ازقلوب ملت ایران فوران می زد و جامعه درخشم و هیجان هستریک انقلابی از دست دیکتاتور به قول برخی ملی!غوطه ور بود، مظفربقایی سیاستمدار گوشه نشین عصر استبداد آریا مهری در چنین حال واحوالی تنها راه نجات سلطنت را بودن حضرت اشرف در مقام صدر اعظمی می دانست در حالی که خود بقایی با حسرت به شاهنشاه تن سپرده به طوفان انقلاب می گوید: تنها قوام می تواند سلطنت شما را نجات بخشد ... ولی حیف که این امکان غیر ممکن است چون دیگر قوام السلطنه  ای نیست... !!سرور محسن پزشک پور قوام السطنه رانجات بخش ایران می دانست و همیشه با حسرت خاصی از قوام سخن به میان می آورد...
 با این همه قوام کاستی ها کم نداشت و لکه تاریک زندگی او همانا ماجرای سرکوب قیام سی تیر است در مقام نخست وزیری اش بود ... ولی تاریخ را ترسی نیست، خطای حضرت اشرف هر چقدر بزرگ و نابخشودنی باشد ولی خدمتی که در ماجرای غائله آذربایجان به میهن اشغال شده به دست متفقین  کرد برای همیشه از او مردی میهن پرست و آگاه به مبانی ملی ومنافع حداکثری ملت را در ذهن متبادر می کند ... بی شک نقش قوام در سرکوب غائله آذربایجان ودیپلماسی خاص وویژه اش که با روسیه بلشویکی استالینیستی پیشه کردوکلاه کشادی که بر سر رفیق استالین گذاشت همچنان باعث حیرت بسیاری از مورخین ومحققین و حتی سیاستمداران را برانگیخته است. البته در این میان به نقش قدرت های خارجی و بویژه تهدید ترومن رییس جمهور آمریکا ، استالین را به متولد شدن کودک (بمب اتم) و همچنین همت واراده شاهنشاه جوان خطاب تجزیه طلبان فرقه وی وبرخی سیاسیون چپ توده ای گفته بود : اگر دستانم زیر ساتورقطع شوندحاضر به تجزیه یک وجب از خاک ایران نیستم (هر چند گویی در ماجرای توطیه نافرجام جدایی بحرین شاهنشاه نخوت زده که گمان می کرد ناپلوون زمانه شده این سخن خود را فراموش کرده بودند و سند جدایی بحرین را امضا کردند در حالی که این بار تاریخ و ناسیونالیسم ایران ونه ساتور هر دو دستان مهر آریایی را قطع کرد وبرید!!!)
* اینجانب  فرستنده این مطلب از چند نفر تاریخ دان در مورد بحرین پرسیدم و آنها میگویند در آنزمان محمد رضا شاه در مسافرت بودند و هرگز این سند به امضای شاه نرسیده و بحرین همچنان و رسما" تا کنون یکی از استان های  ایران باقی مانده است.
و همچنین میهن پرستی دلاوران ارتشی بوِیژه حاج علی رزم آرا رییس وقت ستاد ارتش که در صبحگاه حمله ارتش به فرقه وی های  خطاب به امیران و سربازان خویش گفت بود : بروید و آذربایجان سر و روح ملت ایران به میهن بازگردانید ، هرگز وهرگز از یادها زدوده نخواهد شد  ...
هرگاه سه نهاد تاریخی سلطنت ، وزارت و ارتش  به همراهی و پشتیبانی ملت همدل و هم آرمان فریاد یکپارچگی ایران را سر دهند : آنگاه می توان حتی خرس بزرگ قطبی ، تزار سرخ و دایی جان یوسف را هم شکست تلخ تاریخی داد ... یاد و نام همه آنانی را که غائله آذربایجان را فرو نشاندند وبار دیگر ثبات وامنیت را به میهن بازگردانیدند را گرامی می داریم ... ولی با همه این ها قوام السلطنه ... حضرت اشرف ... ملاک وفودال بزرگ ...  کسی که فرمان قتل کلنل پسیان فرمانده لایق ومیهن پرست ژندارمری خراسان و نخستین خلبان آموزش دیده  ایرانی  را صادرکردو میرزای کوچک را چونان اجل معلق دز زمان صدرات عظمایش و سردارسپهی رضا شاه بعدی مهلت نداد ...همان که در قماربازی شهره عام وخاص بود... و زن بسیار دوست می داشت وقیام سی تیر را سرکوب کرده بود و معروف به مرد هزاره چهره ی خانواده هزار دستان بود ... هر چقدر که زمان می گذرد  نقش و فداکاری سیاستمدار کلاسیکی چون در ماجرای غائله پیشه وری بیشتر می درخشد ... نام قوام حال بعد از گذشت سال ها  و گذر ایام عجین شده با استقلال و حفط تمامیت ارضی ایران ...شکست روسیه تزاری و دایی یوسف که فاتح بزرگ جنگ دوم وصاحب نیمی از جهان ... آن هم با دست خالی خالی و تنها با حربه و ابزار پلتیک و دیپلماسی پنهان و مذاکره برای به دست آوردن حداقل ها و کسب حداکثر نتیجه بدون شعارزدگی و عوام فریبی  رایج زمانه از نوعی که ما چند سال بعد در ماجرای ملی شدن صنعت نفت شاهدش بودبم...(مجلس میدان بهارستان است) بی شک قوام السطنه منجی ونجات دهند ایران را می توان قوام دهنده ایران، ملک ومیهن نیز لقب داد ... پیشنهادی به تاریخ برای پذیرش این لقب از سوی یک ناسیونالیست. آیا تاریخ  پیشنهاد منصفانه را خواهد پذیرفت...؟!!
پاینده ایران  

فرهاد باغبانی 



دوشنبه مه شید / 21 آذر / 2570 شاهنشاهی

۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

از صادق هدایت: کجاست آن غیرت بابک و غرور ملی؟


از صادق هدایت
کجاست آن غیرت بابک و غرور ملی؟

قرنها پیش عرب های بیابان گرد به سرزمین ما هجوم می آورند، ازخونمان آسیاب می چرخانند، غارتمان می کنند، به زن و فرزند ما تجاوز می کنند، کتاب هامان رامی سوزانند، چپه سوار خرمان می کنند، جزیه می گیرند و... و تا همین امروز جوان هامان را روی مین تکه پاره می کنند، به دار می آویزند، سنگسارمان می کنند، بر سر هر کوچه بر تن انسان تازیانه می زنند، دختران و خواهران مان را برای فاحشگی به عرب ها می فروشند و چهارده قرن است که قیف گذاشته اند در ... و از بام تا شام آیه و حدیث داخلش می ریزند.

آنوقت ما دین دشمن را آیین خود قرار داده ایم و شغال های عرب راکه مظهر پلیدی و شقاوت و فساد بوده اند مقدس می دانیم و می پرستیم. آنهم زمانی که قداست توهمی بیش نیست.

کجاست آن غیرت بابک و غرور ملی؟
----
 از صادق هدایت:
 این تقصیر خودمان بود که طرز مملکت داری را به عرب ها اموختیم. قاعده برای زبانشان درست کردیم ، فلسفه برای ایینشان تراشیدیم ، برایشان شمشیر زدیم ، جوان های خودمان را برای انها به کشتن دادیم ، فکر ، روح ، صنعت ، ساز ، علوم و ادبیات خودمان را دو دستی تقدیم انها کردیم تا شاید بتوانیم روح وحشی و سرکش انها را رام و متمدن بکنیم. ولی افسوس! اصلآ نژاد انها و فکر انها زمین تا اسمان با ما فرق دارد و باید هم همینطور باشد. این قیافه های درنده ، رنگ های سوخته ، دستهای کوره بسته برای گردنه گیری درست شده. افکاری که میان شاش و پشکل شتر نشو و نمو کرده بهتر از این نمی شود. تمام ساختمان بدن انها گواهی می دهد که برای دزدی و خیانت درست شده. این عربهایی که تا دیروز پای برهنه به دنبال سوسمار می دویدند و زیر سایه چادر زنگی می کردند ، نباید هم بیش از این از انها متوقع بود.
 آدینه ناهید شید 18/ آذر/ 2570 شاهنشاهی

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

سخنرانی وحشتناک و لمپنی و احمدی نژادی - ی شاملو و توهین به فردوسی و یک عده از بزرگان ایرانزمین


سخنرانی وحشتناک و لمپنی و احمدی نژادی - ی  شاملو و توهین به فردوسی و یک عده از بزرگان ایرانزمین:

به نام اهورا مزدا پروردگار جان

با بهترین و گرم ترین درود

با سپاس از کدبان : کورش محسنی

نکته : بایسته یادآوری ست، اگر چه شاملو در در کار چامه(شعر) و ادبیات معاصر
برای خود وزنه یی به شمار می آمده

ولی در این سخنرانی افزون بر این که اعتبار دانشیک خود را زیر سوال برده؟
نشان دادند که از تاریخ، هویت و

شناسنامه خود بدورند و دچار پیری مغز شده اند...به هر روی برای کسانی چون من
ایشان به شوند توهین به نیاکانمان به

ویژه به پدر فرهنگ ایران فردوسی بزرگ از اعتبار افتاده اند و حتا حاضر به
خواندن و گردآوری نسک های شان(کتاب)

نمی باشم...توهین به نیاکان پاک  نژادمان بخشودنی نیست...بیایید حافظه تاریخی
داشته باشید.

با مهر به ایران : سیاوش آریا


<https://plus.google.com/_/notifications/emlink?emrecipient=114812340577637387436&emid=CLCR75qiyKwCFcRW5godXysAAA&path=%2F102428668213930834803&dt=1321897037649>
ماجرای شاملو و فردوسی-سخنرانی شاملو در برکلی
****
بی‌گمان شما گرامیان از سخنرانی پُرآوازه‌ی ایشان در دانشگاه برکلی آگاه
هستید. در آن سخنرانی یک سخن‌سرا (به قول دوست‌دارانش شاعر!!!) در زمینه‌ی
تاریخ, فرهنگ و استوره شناسی نظر می‌دهد آن هم با گویشی نه درخور یک ادیب و
شخصی فرهنگی و فرهیخته! افزون بر زبان تند و پر کینه و چاله میدانی! ایشان به‌
یکباره... (دنباله ی مقاله را در این نشانی بخوانید:
ariapars.persianblog.ir/post/106)
***
برگرفته شده از گروه فیس بوک آریا پارس https://www.facebook.com/antipanturk
<https://plus.google.com/_/notifications/emlink?emrecipient=114812340577637387436&emid=CLCR75qiyKwCFcRW5godXysAAA&path=%2F102428668213930834803%2Fposts%2F1kJVVwoijNw%3Fgpinv%3DAMIXal9b6eUwmXSixp7IQjEA01_PeKE2mKjS-96vMoLQ4RgAQc37kiJsR8U24XC3-ClkVNTQ23ml3l779RwM3KLQp6-TcsCnEa4D0UTS8BTk274MRJ5Zdkc%26hl%3Dfa&dt=1321897037649>

برداشت از وبلاگ زیر:

 بیشتر بخوانید:

 

ماجرای شاملو و فردوسی

شاملو و فردوسی
پیرامون سخن‌رانی شاملو در دانشگاه برکلی

 پیرامون سخنان احمد شاملو و اندیشه‌های ایشان پیش از این سخن‌های فراوان گفته شده است. شوربختانه این سخن‌سرای توانای زبان پارسی در کارنامه‌ای که از خود بجای گذاشته, بوارانه‌ی بخش هنری و سخن‌سرایی که توانایی خوبی از خود نشان داده در بخش‌های دیگر نتوانسته کارنامه‌ای درخور  یک ادیب از خود بجای بگذارد.
 بی‌گمان شما گرامیان از سخنرانی پُرآوازه‌ی ایشان در دانشگاه برکلی آگاه هستید. در آن سخنرانی یک سخن‌سرا (به قول دوست‌دارانش شاعر!!!) در زمینه‌ی تاریخ,  فرهنگ و استوره شناسی نظر می‌دهد آن هم با گویشی نه درخور  یک ادیب و شخصی فرهنگی و فرهیخته! افزون بر زبان تند و پر کینه و چاله میدانی! ایشان به‌ یکباره به کل تاریخ, فرهنگ و بزرگان ایرانی می‌تازد. از کورش, کمبوجیه, داریوش و .... گرفته تا فردوسی و ابوریحان بیرونی و .... سهراب سپهری و اخوان ثالث  و....
 در هر روی می‌کوشیم در این جستار از احساسات دوری بجوییم و تنها شماری از لغزش‌های تاریخی ایشان را گوشزد کنیم. ایشان در بخشی از سخنرانی خود به مهاجرت آریایی‌ها از جنوب سیبری به ایران اشاره می‌کند, با دل استواری تمام! می‌توان گفت با توجه به نگره‌های تازه‌ای که اساتیدی همچون دکتر جنیدی و دکتر جهانشاه درخشانی( استاد دانشگاه در آلمان) ارائه داده‌اند و بر پایه‌ی پژوهش‌های زمین‌شناختی, زبان‌شناسی و استوره‌شناسی ... و بررسی ریزکاوانه‌ی منابع و نوشته‌های کهن ایرانی و زرتشتی, می‌توان آن نگره‌ی کلیشه‌ای مهاجرت ایرانیان را رد کرد و به این دل‌استوار شد که ایرانیان و آریایی‌ها دست کم از 7 هزار سال پیش تا کنون باشنده‌ی سرزمین ایران بوده‌اند (پژوهش ژنتیک در این باره) و اگر مهاجرتی هم رخ داده است از درون ایران زمین به بیرون بوده است.
 شاملو  در بخش دیگری از سخنان خود اینگونه می‌گوید:
 در تاریخ‌ ایران‌ باستان‌ از مردى‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌ به‌ اسم‌ گئومات ‌ و مشهور به‌ غاصب‌. مى‌دانیم‌ که‌ پس‌ از مرگ‌ کوروش ‌ ، پسرش‌ کمبوجیه ‌ با توافق‌ سرداران‌ و درباریان‌ و روحانیان‌ و اشراف‌ به‌ سلطنت‌ رسید و براى‌ چپاول‌ مصریان‌ به‌ آن‌جا لشگر کشید، چون‌ جنگ‌ و جهان‌گشایى‌ که‌ نخست‌ با غارت‌ اموال‌ ملل‌ مغلوب‌ و پس‌ از آن‌، با دریافت‌ سالانه‌ى‌ باج‌ وخراج‌ از ایشان‌ ملازمه‌ داشته‌، در آن‌ روزگار براى‌ سرداران‌ سپاه‌ که‌ تنها از طبقه‌ى‌ اشراف‌ انتخاب‌ مى‌شدند، نوعى‌ کار تولیدى‌ بسیار ثمربخش‌ به‌حساب‌مى‌آمده‌.(البته† ? اگر بتوان‌ غارت‌ و باج‌خورى‌ را کار تولیدى‌ گفت‌!)
  میتوان گفت انگیزه ی گشایش مصر بدست کمبوجیه تصمیم او برای چپاول و ترکتازی در این کشور نبوده. این تصمیم در زمان کورش بزرگ گرفته شده و چرایی آن نیز به انگیزه‌ی پیمان مصر با کروزوس در زمان جنگ لیدی با ایران بود.
گشایش مصر در پی پیمان مصر با کرزوس در زمان جنگ با لیدی نیز یکی از برنامه های کورش بزرگ بود. چرایی اینکه چرا کورش بزرگ نتوانست یا نخواست مصر را بگشاید بر ما مشخص نیست! اما میتوان دل استوار بود گشایش مصر از زمان کورش بزرگ در دستور کار بوده، که کمبوجیه پس از نشستن بر تخت پادشاهی بی درنگ در پی گشایش مصر برآمد. (پیرامون گشایش مصر به دست کمبوجیه بخوانید)
 در جایی احمد شاملو اشاره میکند که:
فقط‌ میان‌ مجانین‌ تاریخى‌ حساب‌ کمبوجیه‌ى ‌ بینوا از الباقى‌ جداست‌. این‌ آقا از آن‌ نوع‌ مَلَنگ‌هایى‌ بود که‌ براى‌ گرد و خاک‌ کردن‌ لزومى‌ نداشت‌ دور و برى‌ها پارچه‌ى‌ سرخ‌ جلو پوزه‌اش‌ تکان‌ بدهند یا خار زیر دمبش‌ بگذارند. چون‌ به‌قول‌؛ معروف‌ خودمان‌ از همان‌ اوان‌ بلوغ‌ ماده‌اش‌ مستعد بود و بى‌دمبک‌ مى‌رقصید. این‌ مردک‌ خل‌وضع‌ (که‌ اشراف‌ هم‌ تنها به‌همین‌ دلیل‌ او را به‌تخت‌ نشانده‌ بودند که‌ افسارش‌ تو چنگ‌ خودشان‌باشد) پس‌ از رسیدن‌ به‌ مصر و پیروزى‌ بر آن‌ و جنایات‌ بى‌شمارى‌ که‌ در آن‌ نواحى‌ کرد، به‌کلى‌ زنجیرى‌ شد. غش‌ و ضعف‌ و صرع‌ و حالتى‌ شبیه‌ به‌ هارى‌ به‌اش‌ دست‌ داد. به‌ روزى‌ افتاد که‌ مصریان‌ قلباً معتقد شدند که‌ این‌ بیمارى‌ کیفرى‌ است‌ که‌ خدایان‌ مصر به‌ مکافات‌ اعمال‌ جنایتکارانه‌اش‌ بر او نازل‌ کرده‌اند.
به بازگویی تاریخ نگاران بیشمار و برپایه الواح بدست امده بابلی و گاشمارها کورش بزرگ پیش از مرگش کمبوجیه را به عنوان پادشاه ایران برگزید و برای اینکه دل پسر دیگر خود را نیز بدست بیاورد و جدایی پیش نیاید بخش بزرگی از شرق و شمال شرقی ایران زمین را به دیگر پسر خود بردیا بخشید بدون اینکه این بخشها به پادشاه خراجی بپردازند. در هیچ جا اشاره ای به اینکه کمبوجیه پسر کورش بدست اشراف و روحانیون به پادشاهی برگزیده شده باشد!! نشده!!! این سخنان بیشتر به داستان میماند تا یک چیز با ارزش دانشی, به همراه مدرک و سند و دستک!
  در بخش دیگری از سخنان, احمد شاملو میکوشد تاریخ را از دل استوره بیرون بکشد و به سخن دیگر رمز گشایی میکند! غافل از اینکه این کار به ریخت 100% شدنی نیست و تنها استوره شناسان بزرگ که عمری را بر سر پژوهش در این باره گذاشته اند تا اندازه ای توانایی این کار را خواهند داشت!!! پس رمز گشایی را آغاز کرده و به این هوده های عجیب میرسد!!
شاهنامه ی فردوسی بیش از ده هزار سال تاریخ و فرهنگ و ... ایران زمین را در خود جای داده و  تنها در بخشهایی میتوان تاریخ را از دل استوره که به ریخت چامه و سروده است بیرون بکشیم. احمد شاملو در یک رمزگشایی شگفت انگیز! ماجرای بردیا و گئومات مغ و کمبوجیه را با ضحاک و فریدون و جمشید پیشدادی پیوند میدهد و ضحاک را بردیا میخواند!
با توجه به دانش استوره شناسی و با توجه به سخنان و پژوهش های شاهنامه شناسان دوره ی پیشدادی دست کم به 9000 سال پیش باز میگردد. اما احمد شاملو مشخص نیست چگونه 6500 سال را از تاریخ حذف میکند و ماجرای کمبوجیه ی 2500 ساله را با فریدون و کاوه و ضحاک 9000 ساله یکی میداند!!!
 اگر بخواهیم پیرامون رمز گشایی و بیرون کشیدن تاریخ هخامنشیان از دل شاهنامه سخنی بگوییم, بد نیست یک بازگویی کوتاه از پژوهش دکتر جنیدی داشته باشیم:
 بخشی از اسطورهء داراب و دارا در شاهنامه را برای دوستان می‌آورم. این گلوگاه یا بند شاهنامه است. زیرا که از این زمان به بعد است که اسطوره‌ها کمرنگ شده و ساختار تاریخ بهتر خود را نمایان می‌سازند:


بند ِ شاهنامه با آنچه که امروزیان با خواندن تاریخ‌های اروپایی «تاریخ»ش می‌خوانند، همانا هنگام پادشاهی داراب، و دارای دارایان است. پادشاهی هخامنشیان دو هنگام را در بر می‌گیرد: نخست هنگام کورش و کمبوجیه، دو دیگر هنگام داریوش و فرزندانش. و بدینسان می‌توان آنرا با دو نام کورشیان و داریوشیان خواند.

هنگام کورشیان در شاهنامه با نام «داراب» آمده است که کوچ آنان از آذربایجان و پایتخت مادیکان(=مادها) آغاز می‌شود و از کنارهء رود گاماسیاب به پارس می‌انجامد، و چنین است که شاهنامه داستان رفتن گاهوارهء داراب را بر روی آب باز می‌گوید!

هنگام داریوشیان در شاهنامه به دارای دارایان (دارا پسر داراب) نامزد گردیده است و بسا از رویدادهای زمان داریوشیان در این هنگام بازگو شده است چونان ساختن دارابگرد(=تخت جمشید امروزین)، و کاخ شوش در خوزستان:

   یکی شارسان کرد، زرنوش نام      به اهواز گشتند ازاو شاد کـــــام

کندن کال از دریای سرخ به دریای ماد(مدیترانه) و دیگر کال‌ها که در یونان کنده شد.(۱)

           زپستی بر آمد به کوهی رسید       یکی بیکران، ژرف دریا بـدید
          بفرمود کز هند، وز رومیان      بـــیارند کـــــارآزموده ردان
          گــشایند ازایـــن آب ِ دریادری      رسانند رودی به هر کشوری 
     چو بگشاد از آن آب، داننده بند        یکی شهر فرمود، پس سودمند
            چو دیوار شهر اندر آورد گرد     ورا نـــــام کردند دارابــــــگرد

آتشی که در دو آتشدان سنگی کوه رحمت، کنار تخت جمشید(دارابگرد= کاخ نوروزی دارا) فروزان بوده است:

     یکی آتش افروخت از تیغ کوه            پرسـتیدن(2) آذر آمــد گــروه

     ز هر پیشه‌ای کارگر خواستند          همه شهر از ایشان بیـاراستند

و برای آگاه شدن از کار کارگران همه کشورهای زیر فرمان هخامنشیان نیک است که به سنگنوشته‌های داریوش در تخت جمشید و شوش بنگریم، و نیز اکنون بجا است که نگاره‌های دیوارهای تخت جمشید را که داستان آوردن پیشکشی‌ها از سر تا سر آن مرز بزرگ، باز می‌گوید در شاهنامه ببینیم:

        فرسـتاده آمـد ز هر کشوری            ز هر نامداری و هر مهتری

      ز هند و ز فغفور و خــاقان چـین       ز روم و ز هر کشوری همچنین
     همه پاک با هدیـه و باژ و ســاو         نه پی بود با او کسی را نه تاو!

برگرفته از کتاب «زندگی و مهاجرت آریاییان برپایهء گفتارهای ایرانی» نوشته دکتر فریدون جنیدی، نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشابور، بخشی از پیشگفتار.
---------------------------
1)برای آگاهی بیشتر از کار ایرانیان در کندن کال‌ها در سوئز و یونان بنگرید به «تاریخ مهندسی در ایران» نوشتهء دکتر مهدی فرشاد، نشر بلخ، 1362، بخش دریانوردی و راه‌های آبی در دورهء هخامنشیان، رویه 208.
2) پرستیدن: پرستاری، نگهداری.
این ها نمونه هایی از واژه های و رسته های لمپنی و احمدی نژادی - ی هست که احمد شاملو در سخنرانی خود درباره ی بزرگان ایرانی بکار میبرد:
 از دم یه چیزیشان میشده! / از دم مشنگ بوده اند! / مشنگی! / آنقدر موس موس کرده اند! /دمبشان! / بعضی جاهایشان را لیس کشیده اند! / رهبر خرمند چپانشان کرده اند! / یکهو یابو ورشان! داشته است! / بالاخانه را اجاره داده بوده! / از نوع ملنگ هایی بود که! / دور و بری ها پارچه ی سرخ جلو پوزش تکان بدهند! / این مردک خل وضع! / بلوغ ماده اش مستعد بود و بی دمبک میرقصید!...
  ایشان در این سخنرانی خود به بزرگان زیادی از ایرانزمین تاخته که پرداختن به آنها از حوصله ی این جستار بیرون است، اما بیگمان بزرگترین توهین را به فردوسی این بزرگمرد و ناجی کل فرهنگ و تاریخ و زبان ایران کرده، اینچنین:
 گر فردوسى  اشتباه‌ کرده‌ یا ریگى‌ به‌کفش‌ داشته‌ و اسطوره‌ى‌ ضحاک ‌ را به‌ آن‌ صورت‌؛ جازده‌، حتا طبقه‌ى‌ تحصیل‌ کرده‌ و مشتاق‌ حقیقت‌ ما نیز حکم‌ او را مثل‌ وحى‌ منزل‌ پذیرفته‌اند. 
من‌ موضوع‌ قضاوت‌ نادرست‌ درباره‌ى‌ نهضت‌ تصوف‌ یا اسطوره‌ى‌ ضحاک‌ را به‌عنوان‌ دو نمونه‌ى‌ تاریخى‌ مطرح‌ کردم‌ تا به‌ شما دوستان‌ عزیز نشان‌ بدهم‌ که‌ حقیقت‌ چه‌قدر آسیب‌پذیر است‌. این‌ نمونه‌ها را آوردم‌ تا آگاه‌ باشید چه‌ 
حرام‌زادگانى‌ بر سر راه‌ قضاوت‌ها و برداشت‌هاى‌ ما نشسته‌اند.
داوری با خوانندگان، فردوسی در پژوهشی دست کم سی ساله و با بهره گیری از خدای نامه و دیگر نامه‌های کهن  پهلوی و... توانست تاریخ و فرهنگ و استوره ها و جشن ها و ... ایرانی را که با یورش تازیان و کتابسوزی آنها در حال فراموش شدن برای همیشه بود، در چهارچوب یک شاهکار ادبی بی نظر در سراسر جهان دوباره زنده کند تا همیشه! آیا این حسادت کسی را میتواند برانگیزد!
    بسی رنج بردم در این سال سی        عجم زنده کردم به این پارسی

      پی افکندم از نظم کاخی بلند            که از باد وباران نیابد گزند     

   نمیرم از این پس که من زنده ام         که تخم سخن را پراکنده ام

 هر آن کس که دارد هش ورای ودین        پس از مرگ خواند به من آفرین
نویسنده: 
کورش محسنی
*************************
آدینه ناهید شید 4 / آذر / 2570 شاهنشاهی