بادرود بر ایرانیان بزرگ و هنرمند همیشه گرفتارمان در هرکجای ایران و این جهان، درود بر تهرانیان ، درود بر اقوام مختلف آذربائیجان ، درود بر اقوام مختلف کرد ، درود بر اقوام مختلف بختیاری ، تمام خوزستانی ها، لرها ، لک ها ، شاه سونی ها ، سیستانی هاو بلوج ها، ترکمن ها ، قشقائی ها ، گیلک ها ، مازنی ها ، خراسانی ها ، یزدی ها ، اصفهانی ها ، فارس های استان فارس ، کرمانی ها، بوشهری ها، تمامی روستائیان ایران و تمامی اقوام مختلف و شاخه های گوناگون اقوام ایرانی ، درود بر تمامی هم میهنان گرامی و عزیز تر از جانمان ، درود
نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران

۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

سخنان چند تن از بزرگان گیتی درباره ایرانیان باستان و کورش و داریوش بزرگ

سخنان چند تن از بزرگان گیتی درباره ایرانیان باستان
ــــــــــــــــــــــــــــــ

  گزینفون می‌نویسد:
  
  کودکان ایرانی در   مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره می‌آموزند.   معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان به‌تمرین می‌گذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوه‌خواری و تقلب‌کاری و تعدی و اموری  را که معمولاً اتفاق می‌افتد ،برضد برخی از دانش‌آموزان مطرح می‌کنند و از دانش‌آموزانِ دیگر می‌خواهند تا دربارۀ آنها حکم داده و مرتکب چنین بزه هایی را کیفر دهند. 
   آن ها همچنین یاد می‌گیرند که به‌کسانی که اتهام ناروا به‌دیگران می‌زنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزش هایی کودکانِ ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدی ها و نیکی ها آشنا می‌شوند و می‌کوشند که خودشان را به‌بهترین خصلت ها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند. 
   آن ها حتی می‌آموزند که کسی‌که توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ،ولی از انجامش خودداری می‌ورزد ، او را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمت های خدا می‌شمارند، و ناشکری را درخور کیفر می‌دانند. این از آن‌رو است که آن ها عقیده دارند که انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفه‌اش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و کشورش سستی و اهمال می‌کند؛ و کسی‌که در انجام وظیفه‌اش اهمال کند انسان بی‌شرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. 
    از دیگر آموزش هایی که در این مدارس به‌کودکان داده می‌شود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان همچنین به‌کودکان می‌آموزند که چه‌گونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات کنند؛ به‌همین جهت، دانش‌آموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا می‌خورند، و این غذا را نیز آن ها از خانه‌هایشان با خودشان می‌آورند. کودکان درکنار این آموزش ها، تیراندازی و زوبین‌افکنی می‌آموزند. این ها آموزش هایی است که تا سنین 15 و 16 سالگی به‌کودکان و نوجوانان داده می‌شود، و پس از آن آن ها وارد دوران جوانی می‌شوند و چیزهایی به‌آن ها آموخته می‌شود که مخصوص بزرگسالان است

افلاطون می‌نویسد: 

بزرگ ‌زادگان ایرانی در هفت‌سالگی اسب ‌سواری می‌آموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آن ها گماشته می‌شوند. خردمندترینِ آموزگار شیوه‌های خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به‌تعبیر افلاطون: ماگیای زرتشت) به‌آن ها آموزش می‌دهد؛ درستکارترین آموزگار به‌آن ها می‌آموزد که در همۀ زندگی راست‌گو و راست‌کردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوه‌های حکومت بر خویشتن را به‌آن ها می‌آموزد؛ و دلیرترین آموزگار به‌آن ها می‌آموزد که دلیر و بی‌باک باشند

هرودوت :

در سخن ازخصلت های ایرانیان می‌نویسد که ایرانیان دروغ را بزرگ‌ترین گناه می‌دانند، و وامداری را ننگ می‌شمارند، و می‌گویند وامداری از این‌رو بد و ناپسند است که کسی‌که بدهکار باشد مجبور می‌شود که دروغ بگوید؛ از این‌رو همواره از ننگِ بدهکار شدن می‌پرهیزند.  ایرانیان به‌همسایگان احترام بسیار می‌گزارند، هرچه همسایه نزدیک‌تر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پایین‌تری از احترام متقابل قرار دارند. 
   ایرانیان هیچ‌گاه در حضور دیگران آب دهان نمی‌اندارند و این کار را بی‌ادبی به‌دیگران تلقی می‌کنند؛ آن ها هیچ‌گاه در حضور دیگران پیشاب نمی‌کنند و این عمل نزد آن ها از منهیات مؤکد است. 
   در میگساری تعادل را مراعات می‌کنند و هیچ‌گاه چنان زیاده‌روی نمی‌کنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند. 
   ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ می‌شمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا می‌کنند و سفره‌های گوناگون می‌کشند، گاو و گوسفند سرمی‌برند و گوشت آن ها را در میان دیگران بخش می‌کنند (خیرات و صدقه می‌دهند). 
  آن ها هیچ‌گاه در آبِ رودخانه پیشاب نمی‌کنند و جسم ناپاک در آب جاری نمی‌اندازند؛ و این ها را از آن‌رو که سبب آلوده شدن آب جاری می‌شود ،گناه می‌شمارند

ایرانیان معبد نمی‌سازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمی‌سازند. آن ها خدای آسمان را عبادت می‌کنند و میترا و اَناهیتا‌ و همچنین زمین و آب و آتش را می‌ستایند. 
  آن ها حیوانات را در جاهای پاک قربانی می‌کنند و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم می‌کنند و عقیده ندارند که باید چیزی از آن را به‌خدا داد، زیرا می‌گویند که آنچه به‌خدا می‌رسد و خشنودش می‌سازد روح قربانی است نه گوشت او. وقتی می‌خواهند قربانی بدهند حیوان را به‌جائی که فضای باز است می‌برند، آنگا به‌درگاه خدا دعا می‌کنند. در دعاکردن نیز رسم نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور دعا می‌کنند و خودشان را نیز یکی از این ها می‌شمارند

زرتشت می‌گوید: 

پروردگارا! آنگاه که تو مردم را به‌نیروی مینَویِ خویش آفریدی و قدرت درک و شعور به‌آن ها دادی؛ 
آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛ آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق ارادۀ آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ‌آموز و راست‌آموز، یعنی هم آن که نمی‌داند و هم آن که می‌داند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و ذهنیتِ خویش به‌بانگ بلند تعلیم می‌دهد و مردم را به‌سوی خویش فرامی‌خوانَد. انسان نیک‌اندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای خویش را به‌او می‌بخشد تا راه درست را برگزیند
انسانِ‌ باخردی که خردِ اندیشه‌ورِ خویش را به‌کار می‌گیرد با گفتار و کردارش عدالت‌خواهی و راست‌کرداری و نیک‌اندیشی را گسترش می‌دهد، پروردگارا، چنین کسی بهترین یاورِ تو است.
کسی‌که با رهنمودگیری از خرد مینوی خویش بهترین ها را از راه کلامِ آموزندۀ اندیشۀ نیک توسط زبانش و از راه کردارِ پارسایانه توسط دستهایش انجام دهد، اهورَمَزدا را که آفریدگارِ عدالت است به‌بهترین وجهی شناخته است.
هرکه به‌وسیلۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان بردارد و بدکاران را راهنمایی کند تا از بدی دست بکشند و به‌نیکی بگرایند ارادۀ اهورَمَزدا را به‌نحو خوشنودگرایانه‌ای تحقق بخشیده است.
کسی که راه راستی و خوشبختی ابدی یعنی راهی را که به سوی جایگاه اهورَمَزدا رهنمون باشد ، ادر زندگیش در این جهانِ مادی به‌ما نشان دهد به‌بهترین و برترین خوشی خواهد رسید. پرودگارا! چنین کسی همچون تو پاک و آگاه و دانا است

یک کاهن بزرگ بابلی دربارۀ کوروش بزرگ چنین نوشته است:

در ماه نیسان در یازدهمین روز (روز 12 فروردین) که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش به‌خاطر باشندگانِ بابل امانِ همگانی اعلان کرد.… 
او دستور داد دیوارِ شهر ساخته شود. خودش برای این‌کار پیش‌قدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختنِ دیوار شهر کرد.… پیکره‌های خدایانِ بابل، هم زن‌خدا هم مردخدا، همه را به‌جاهای خودشان برگرداند. این ها خدایانی بودند که سال ها بود از نشیمن‌گاهشان دور کرده شده بودند. او با این کارش آرامش و سکون را به‌خدایان برگرداند. مردمی که ضعیف شده بودند به‌دستور او دوباره جان گرفتند، زیرا پیشترها نانشان را از آن ها گرفته بودند و او نان هایشان را به‌ایشان بازگرداند.… اکنون به‌همۀ مردم بابل روحیۀ نشاط و شادی داده شده است. آن ها مثل زندانیانی‌اند که درهای زندانشان گشوده شده باشد. به‌کسانی‌که در اثر فشارها در محاصره بودند آزادی برگشته است. همۀ مردم از این که او (یعنی کوروش) شاه است ، خوشنودند.

کاهن بزرگ مصر دربارۀ داریوش بزرگ چنین نوشته است:

شاهنشاه داریوش، شاهِ همۀ کشورهای بیگانه، شاه مصر عُلیا و سُفلی وقتی در شوش بود به‌من فرمان داد که به‌مصر برگردم و تأسیسات حیات‌بخش پزشکی مصر را نوسازی کنم. … آن‌گونه که شاهنشاه فرمان داده بود مأموران شاهنشاه مرا از این‌زمین به‌آن زمین بردند تا به مصر رساندند. هرچه شاهنشاه دستور داده بود ، آن را انجام دادم. کارمندان را به‌خدمت گرفتم همه از خاندان های سرشناس نه از مردم عادی. آن ها را زیر دستِ کاردانان و استادان گماشتم تا پیشۀ پزشکی فراگیرند. فرمان شاهنشاه چنین بود که باید همه چیزهای شایسته و بایسته به‌آن ها تحویل داده شود تا پیشۀ خود را به‌خوبی انجام دهند. من هرچه لازم بود و هر ابزاری  را که پیشترها در کتاب ها مقرر شده بود ، در اختیار آن ها گذاشتم. شاهنشاه چنین دستور داده بود، زیرا به‌فضیلت این علم واقف بود. او می‌خواست که بیماران شفا یابند. او اراده کرده بود که ذکر خدایان را جاوید سازد، معابد را آباد بدارد، جشن ها و اعیاد دینی با شکوه بسیار برگزار شود
   از ویژگی های فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ انسانی دارای تقدس شمرده نمی‌شد، بلکه تقدس خاص خدا و ایَزدان و فضایل ملکوتیِ هفتگانه بود که ضمن سخن از زرتشت شاختیم. به همین سبب بوده که در تمام دوران هخامنشی و پارتی و ساسانی هیچ زیارتگاهی برای هیچ انسانی، نه برای مغان و نه آتَروَنان و نه هیربدان، ساخته نشد. و از همین‌رو است که واژه‌هایی معادل «عصمت» و همچنین «زیارت» به مفهوم مذهبیش (زیارت به‌مفهومی که ما پس از مسلمانی‌مان شناخته‌ایم) در زبان ایرانی ساخته نشده است.  
    از آنجایی که در فرهنگ ایرانی هیچ انسانی در هر مقامی که باشد دارای تقدس و عصمت نیست، عقیده به این که انسان بتواند واسطه و شفیع میان انسان و خدا شود نیز در فرهنگ ایرانی وجود نداشت. زرتشت نیز واسطۀ میان انسان ها و خدا شمرده نمی‌شد ؛بلکه آموزگاری بود که نیک‌بودن و نیک‌زیستن را به انسان ها آموخته بود. 
  انبیای قوم سامی هم در حیاتشان و هم همیشه پس از مرگشان واسطه‌های میان خدا و مریدان خویش شمرده می‌شدند، و مریدانشان به‌اندازۀ فرمان هایی که برای انبیاء و جانشینانِ انبیاء می‌بردند و به‌اندازه‌ای که به معبد خدمت می‌کردند و ثمرۀ تلاش و کارشان را به عنوان زکات و صدقات به متولیان معبد می‌دادند انتظار داشتند که انبیاء و رهبران دینشان در زندگی‌شان و حتی پس از مرگشان برایشان نزد خدایشان وساطت کنند (شفیع بشوند) تا خدا از خطاهایشان درگذرد؛ یعنی مردگان نیز واسطه میان انسان و خدا بودند. اما در دین ایرانی هیچ‌گاه چنین باوری دربارۀ انسان های زنده و مرده شکل نگرفت.
   از دیگر ویژگی فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ‌کدام از عیدهای ایرانی با برگزاری مراسم برای هیچ انسانی در ارتباط نبود ؛بلکه هرکدام از عیدها (نوروزِ کوچک که اکنون نوروز گوییم، نوروز بزرگ که اکنون سیزده‌ به‌در گوییم، مهرگان، سده، و جشنی که اکنون چارشنبه سوران گوییم) مراسمی بود که برای پیوند با طبیعت برگزار می‌شد و مستقیماً با تحولات طبیعی در ارتباط بود. 
   دین ایرانی به‌ شادزیستی بهای بسیار داده بود، و از این‌رو عید ایرانی نه مراسم عبادی بلکه سور و سرود و رقص دسته‌ جمعی بود و جشن هایش مراسم شادی و سور و ستایش زیبایی‌ها بود.  
   در فرهنگ ایرانی نه برای بزرگداشت انسان ها ­حتی زرتشت­ مراسم دینی برگزار می‌شد و نه برای هیچ‌ کدام از شخصیت های دیگر. این از آن‌رو بود که ایرانی برای هیچ انسانی تقدس و عصمت قائل نبود تا به‌خاطرش مراسم دینی برپا کند. ایرانی برای طبیعت جشن برپا می‌کرد و همراه با طبیعت ابراز شادی و سرور می‌نمود.
   نماز نیز در دین ایرانی نه همچون نمازِ ادیان سامی ستایش پیامبرشاه و انسان های مدعیِ‌ نمایندگیِ خدا و ستایش اعضای خانوادۀ پیامبرشاه، و نه دعا و تضرع و ابراز خواری و ذلت در حضور خدا به‌خاطر جلب ترحم خدای جبّار، بلکه ستایش ارزش ها و پدیده‌های سومند بود که جلوه‌های عینیِ رحمت آفریدگار شمرده می‌شدند. به‌عبارتِ دیگر، نماز در دین ایرانی مجموعه ‌ای از سرودهای ستایشِ ارزش ها و پدیده‌هایی بود که در خدمت سعادت بشر بودند؛ و در میان این ها سپنتَە‌مَنیو و وهومنَە و اَرتَە از مقام والایی برخوردار بودند و در نمازها بیشتر از همه مورد ستایش قرار می‌گرفتند، به‌علاوه مهر و ناهید و باران و آبِ جاری و کشتزار و زمینِ بارور و ستورانِ سودمند و مادران و زنان ستایش می‌شدند؛ و این‌را در گفتار زرتشت دیدیم. به‌عبارت دیگر، آنچه نماز در دین ایرانی را تشکیل می‌داد ، سرود تلقین به‌خود برای همسان شدن با همۀ آفریدگان سودمند و خدمت‌ رسان به بشریت بود. 
   این نیایش ها به‌ انسان می‌آموزد که هر فردی چنانچه از این فضایل پیروی کند و این ها را در درون خویشتن بپرورد و خودیشتن را با آن ها همسان سازد، خواهد توانست که به ‌بلندترین مرحله از تکامل انسانی رسیده خداگونه شود، و در این‌باره هیچ تفاوتی میان انسان ها وجود ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم از این پست خوشتان آمده باشد و به خود ببالید که بزرگان گیتی درباره ایرانیان چه به نیکی نوشته اند و از ایشان درس بگیریم.


پنج شنبه 12 اسفند / 2569 شاهنشاهی