بادرود بر ایرانیان بزرگ و هنرمند همیشه گرفتارمان در هرکجای ایران و این جهان، درود بر تهرانیان ، درود بر اقوام مختلف آذربائیجان ، درود بر اقوام مختلف کرد ، درود بر اقوام مختلف بختیاری ، تمام خوزستانی ها، لرها ، لک ها ، شاه سونی ها ، سیستانی هاو بلوج ها، ترکمن ها ، قشقائی ها ، گیلک ها ، مازنی ها ، خراسانی ها ، یزدی ها ، اصفهانی ها ، فارس های استان فارس ، کرمانی ها، بوشهری ها، تمامی روستائیان ایران و تمامی اقوام مختلف و شاخه های گوناگون اقوام ایرانی ، درود بر تمامی هم میهنان گرامی و عزیز تر از جانمان ، درود
نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

7آبان روز جهانی کوروش و روز جهانی منشور حقوق بشر بر جهانیان خجسته باد / کوروش نازتو بنازم که نازنینی , بهترینی , باز سال نو شد و روز تو آمد , به این جهان خوش آمدی


7آبان روز جهانی کوروش و روز جهانی منشور حقوق بشر بر جهانیان خجسته باد

۷آبان کهن ترین روز منشور حقوق بشر توسط کورش بزرگ
است باید جشن گرفت برای این افتخارات بزرگ.
۷آبان بر تمام آریایی ها و جهان مبارک و گرامی باد



 

روز 29 اکتبر - 7 آبان ماه روز جهانی بزرگداشت کورش بزرگ نام گرفته است.
 
جالب اینجاست که در خارج از کشور این روز مورد توجه قرار می گیرد ولی در کشور ما ...خواهشمندیم که این روز را در تارنمای خود اعلام کنید و از دیگران هم بخواهید که این روز را در تارنمایشان اعلام کنند... از همین امروز تا برای روز 7 آبان همه ی مردم ایران مطلع باشند... پس از همین امروز اقدام کنید...اگر در نشریه ای فعالیت میکنید... حتما مقاله ای برای این روز آماده کنید و به چاپ برسانید...اگر مشغول به تحصیل هستید حتما در تابلوی اعلانات مدرسه یا دانشگاهتان این روز را اعلام کنید...همچنین می توانید با استفاده از ایمیل، پیامک،آفلاین این روز را به دوستانتان اعلام کنید...گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .

کورش بزرگ:
برابری زن و مرد، آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی کار، آزادی مسافرت، آزادی در انتخاب همسر و برانداختن برده داری و نشان دادن راه ها و زندگی انسانی و کورش بزرگ سالار جهان که پادشاهان دیگر راه او را ادامه دادند کورش بزرگ شجاع و عاقل و ساده و مهربان بود و به ملت توجه زیادی می کرد و حتی با این که پادشاه ۳۹ کشور بود تبعیض نژادی نمی کرد و جهان را در صلح قرار داده بود تا جایی که همه ملت ها خواستار پادشاهی کورش بزرگ بودند و حتی دشمنانش هم دوست داشتن او پیروز باشد تا از زیر ظلم قومهای وحشی دیگر بیرون آیند.

کورش بزرگ و داریوش بزرگ و دیگر بزرگان ایران در اوج بزرگی و عزت و سرچشمه خوبی ها هیچ وقت مغرور نشدند و دست به خسونت نه خودشان و نه سربازانشون زدن ؛ واقعا" چه پادشاهان بلند همت و بزرگی داشتیم تازه این نیمی از خوبیهای اونها رو بیان نمی کنه اونها روحی والا داشتن و با انسانیت که همه را برای اتخاب دین آزاد می گذاشتند و کورش بزرگ بیان می کردند که هرکسی هرجوری با هر لباسی می تواند هرچی را دوست دارد بپرستد و آزادانه دین خود را بیان کند و در وصیت نامه اش می گوید افتخار است در خاک ایرانم دفع می شوم و مردمان پارس را به عزت تمام رساندم و ایرانی بزرگ و عزیزم را برای شما به ارمغان می گذارم و بعد من راه خوبی را پیش بگیرد و به ملت خدمت کنید و خرد خود را بیشتر کنید و وطن پرستی خود را با بزرگی و عزت نگه دارید.
خیلی از آزادیهای دیگر که در منشور حقوق بشر آمده ریشه در گاتهای زرتشت دارند .

کوروش ایرانیان را مبدل به یک ملت صنعتی کرد و طوری صنایع ایران در دوره هخامنشی پیشرفت کرد که از کشورهای دیگر برای فراگرفتن صنعت به ایران می آمدند و پس از مدتی کارآموزی به کشور خود بر می گشتند.

  ترجمه منشور حقوق بشر کوروش:
  

 اینک که به یاری مزدا ، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات چهارگانه را به سر گذاشته ام ، اعلام می کنم:
که تا روزی که من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آیین و رسوم
ملتهایی که من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر
دستان من ، دین و آئین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر
قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند .
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به
من می دهد ،هر گز سلطنت خود را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است ، که
مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من برای سلطنت
آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد .

- من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات چهارگانه هستم ، نخواهم گذاشت ،کسی به
دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد ، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او
خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد .

- من تا روزی که پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به
نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید

- من تا روزی که زنده هستم ، نخواهم گذاشت که شخصی ، دیگری را به بیگاری بگیردو بدون
پرداخت مزد ، وی را بکار وادارد

- من امروز اعلام می کنم ، که هر کس آزاد است ، که هر دینی را که میل دارد ، بپرستد و در هر
نقطه که میل دارد سکونت کند ،مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غضب ننماید ،و هر شغلی
را که میل دارد ، پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است ، به مصرف برساند ، مشروط به
اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند

- من اعلام می کنم ، که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت
تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده ، مجازات کرد .

- مجازات برادر گناهکار و برعکس به کلی ممنوع است و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب
تقصیر میشود ، فقط مقصر باید مجازات گردد ، نه دیگران

- من تا روزی که به یاری مزدا ، سلطنت می کنم ، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را بعنوان غلام
و کنیز بفروشندو حکام و زیر دستان من ، مکلف هستند ، که در حوزه حکومت و ماموریت خود ،
مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوندو رسم بردگی باید به کلی از جهان
برافتد .


- و از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک چهارگانه برعهده گرفته ام ، موفق گرداند.

دعای کوروش بزرگ و داریوش بزرگ در حق سرزمین ایران :
اهورا مزدا ، این سرزمین را ، این مرز و بوم را ، از کینه ، از
دشمن ، از دروغ و از خشکسالی حفظ کند .

برگرفته از:
نويسنده : سربازان کوروش بزرگ;
http://javidanaria.blogfa.com/
 -----------------------------------------------------------------------
آدینه ناهید شید 6 آبان ماه / 2570 شاهنشاهی

۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

یعقوب لیث صفاری و زبان شیوای پارسی

یعقوب لیث صفاری و زبان شیوای پارسی:

            تاریخ 1400 ساله ی خونین ما همیشه صحنه ی نبرد ایرانیان و ایران ستیزان بوده است؛ نبردی سهمگین بین آنانی که بزرگی و سروری را برای ما میخواسته اند، با آنانی که [خود] اسیر باورهای دگم مذهبی/ایدئولوژیکشان و برای پاسداشت باورهای ضد ایرانی شان، در همه حال ستون پنجم دشمنانمان بوده اند؛ هرچند که گاه نام و چهره ای ایرانی داشته اند!
 

یعقوب لیث صفاری را پدر زبان پارسی نامیده اند؛  چرا که پس از یورش جانسوز اعراب مسلمان به ایران، نخستین کسی است که از شنیدن شعر به زبان عربی سربرتافت و آن را زبان بیگانه ای نامید که برایش نامفهوم بود.
یعقوب که در دوران سلطه ی خلفای عباسی به دنیا آمده و به همین دستاویز نامش عربی شده است [چه، در همه ی چند قرن حکومت ضد ایرانی خلفای عباسی، گفتگو به زبان پارسی و گذاشتن نام پارسی بر کودکان ایرانی ممنوع بود] اما یعقوب، چنان نمایی از ایران دوستی به نمایش میگذارد که براستی ستودنی است.
 

پس از این که یعقوب لیث بارها و بارها با خلیفه ی نااهل بغداد میجنگد و بخشی از ایران را از چنگال پلیدش بیرون میکشد، «المعتضد بالله» بخشهایی از ایران را [لابد سخاوتمندانه] به او میبخشد. یعقوب در پاسخ این «بذل و بخشش» به المعتضد مینویسد:
 «هنگامی که ما در باره ی بخشش و کار شما شنیدیم، که استانهای بسیاری از ایران را بخود ما ایرانیان بخشیده اید؛ بسیار فریفته شدیم. ما به برادرانمان گفتیم که خلیفه ی بغداد تا چه اندازه بخشنده و بزرگوار است که اداره ی استانهای خودمان را بخودمان واگذار میکند!
«از کجا خلیفه، قدرت چنین دَهشی را بدست آورده است؟
«خلیفه هرگز دارای استانهای ایران نبوده است که اینک بتواند اداره شان را به ما ببخشد!
«اما براستی بغداد، زمانی در بین النهرین که نخستین استان ایران بود، بر روی خاکستر تیسفون و بر پُشته ای از کشته شدگان صدها و هزاران هم میهن ما ساخته شد، و شما روح سرگردان نیاکان کشته شده ی ما را شبها در حال گام زدن در کنار بارگاه با شکوه خود میتوانید ببینید. آنها چشم در چشم شما میدوزند و شما را پریشان میکنند. آیا راست نیست که بغداد به بهای خون ایرانیان ساخته شده است؟
«خلیفه باید پاسخ این پرسش را به جهانیان بدهد!
«آیا آنچه که خلیفه و نیاکانش برای ایران کرده اند؛ میتواند نشانی از دادگستری داشته باشد؟
«من یعقوب لیث، پسر لیث سیستانی، یک مسگر ساده، یک کارگر ساده، یک فرزند ایران، با قدرت مردم ایران، با این نوشته، هر دو اختیارات خلیفه را رد میکنم:
1 - نفرین و محکومیت خود، برادرانم و یاران ایرانی ام را!
2- بخشش و برگرداندن استانهای خودمان به خودمان را!
«من هرگونه دخالت بغدادیان در کار ایرانیان را رد میکنم.
«ما به خلیفه ی بغداد نیاز نداریم که استانهای خودمان را که پیشاپیش پس گرفته ایم و برای ایران است و نه هیچ کس دیگر؛ به ما ببخشد. خلیفه شاید خلیفه ی جهان باشد، اما هرگز خلیفه ی ایران نمیتواند باشد/امضاء/یعقوب لیث صفاری»

داستان از این قرار است که خلیفه ی بغداد، یعقوب لیث صفاری را «کافر» میخواند؛ چون از فرمانش سرمیپیچد و به آزاد ساختن بخشهایی از ایران همت میگمارد. خلیفه که [مانند همه ی مستبدین عقیدتی] خود را «جانشین» خدا بر روی زمین میانگارد، نخست یعقوب را کافر میخواند؛ بعد، اما از موضع شکست، بخشی از ایران ِ آزاد شده به دست یعقوب را به او واگزار میکند.
 

پس از این «بخشش» است که یعقوب، چون نمیتواند ریاکاری، فریبکاری، نخوت و گستاخی خلیفه ی عباسی را تحمل کند، به بغداد یورش میبرد؛ اما به دلیل فریبکاری خلیفه و سوء استفاده اش از باور مذهبی سربازان یعقوب، و شکافی که در میان سپاهیانش میافتد، شکست میخورد و باز میگردد.
این جنگ و گریز ناتمام، این سوء استفاده از جهل عوام و این تلاشها برای بیرون آمدن از زیر یوغ خلفای مهاجم و ایران ستیز، همیشه و همیشه در بستر جامعه ی ایرانی ما در همه ی این 1400 سال تداوم داشته است [و دارد] که گاه با پیروزیهایی مقطعی همراه بوده است و البته بیشتر با شکستهایی جانسوز! 
 

اما کار بزرگ یعقوب لیث صفاری، زنده کردن زبان شیوای پارسی و رسمی کردن زبان پارسی در ایران ماست که این رسمیت همچنان ادامه دارد. 

یعقوب قرنی پیش از سپهبد زبان پارسی، فردوسی توسی میزیست. یعقوب لیث صفاری سخن گفتن به زبان عربی را ننگ میشمرد. اگر تلاش یعقوب و پس از او فردوسی توسی نمیبود، ما نیز همچون مصریان [به گفته ی شادروان شجاع الدین شفاء] از بیخ عرب میشدیم و همه ی هویت، فرهنگ، تاریخ و زبان شیوای پارسی را از دست میدادیم!
 

دکتر محسن ابوالقاسمی در کتاب «تاریخ زبان پارسی» مینویسد: «یعقوب لیث صفاری در سال 245 هجری قمری دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس میکند و فرمان میدهد که «زبان دری» زبان رسمی ایرانیان باشد. این رسمیت تاکنون ادامه دارد.»

نويسنده ی کتاب «تاريخ سيستان» نیز مینویسد:
«یعقوب... پس شعرا او را شعر گفتندی، به تازی: «قد اكرم الله اهل المصر و البلد؛ بملك يعقوب ذي الافضال و العدد»
«چون اين شعر بر‌خواندند، او عالم نبود [یعنی در کشور زیر یوغ اعراب و خلفای عباسی، عربی بلد نبود] در نيافت؛ محمد‌بن وصيف حاضر بود و دبير رسايل او بود و بدان روزگار نامه ی پارسی نبود [یعنی مردم اجازه نداشتند به زبان پارسی بخوانند و بنویسند و گفتگو کنند؛ ممنوع بود] پس يعقوب گفت: «چيزی كه من اندر نيابم، چرا بايد گفتن؟»
«محمد وصيف پس شعر پارسی گفتن گرفت، و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت.»
 

دكتر حسن رضايی باغ بيدی زبان ‌شناس، درستی این سند تاریخی را تائید میکند و مینویسد:«من اين مطلب را تاييد می‌كنم؛ البته رسمی شدن نه به اين معنا كه الان رواج دارد؛ بلكه به اين معنا كه یعقوب لیث صفاری نخستين كسی بود كه شعر گفتن به زبان پارسی را تشويق كرد و همين موضوع باعث رشد، گسترش و حفظ زبان پارسی شد.
یعقوب لیث صفاری در سال 254 هجری قمری زبان پارسی را رسمی کرد. 
 

دکتر مهدی مجتبی، رئیس گروه زبان و ادبیات دایره المعارف اسلامی نیز در همین راستا میگوید:«تا عهد يعقوب ليث صفاری، زبان رسمی ايرانیان يا حكومتهای ايران، عربی بود. زمانی كه شاعریشعری به زبان عربی برای یعقوب لیث صفاری خواند، یعقوب معنی شعر را در نيافت و آن جمله ی معروف را گفت كه: «چيزی را كه من درنيابم، چرا بايد گفتن؟»
«و دستور داد كه زبان پارسی، زبان رسمی جامعه شود. پس از آن ديگر كسی حق نداشت در دربار او به زبان عربی سخن بگويد. پس از او سامانيان و آل بويه هم زبان پارسی را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگيری كردند.»
یعقوب لیث صفاری در سال 265 هجری قمری در گندی شاپور به بیماری قولنج درگذشت. آرامگاه این رویگرزاده ی دوست داشتنی در روستای شاه آباد در ده کیلومتری شهر دزفول در استان خوزستان ایران است!
یاد و نام یعقوب لیث صفاری و همتایانش بلند آوازه باد!

نادره افشاری
21 تیرماه 1390
12 ژوئیه 2011 میلادی



------------------------------
چهارذشنبه تیر شید 4 / آبان / 2570 شاهنشاهی