سخنرانی وحشتناک و لمپنی و احمدی نژادی - ی شاملو و توهین به فردوسی و یک عده از بزرگان ایرانزمین:
به نام اهورا مزدا پروردگار جان
با بهترین و گرم ترین درود
با سپاس از کدبان : کورش محسنی
نکته : بایسته یادآوری ست، اگر چه شاملو در در کار چامه(شعر) و ادبیات معاصر
برای خود وزنه یی به شمار می آمده
ولی در این سخنرانی افزون بر این که اعتبار دانشیک خود را زیر سوال برده؟
نشان دادند که از تاریخ، هویت و
شناسنامه خود بدورند و دچار پیری مغز شده اند...به هر روی برای کسانی چون من
ایشان به شوند توهین به نیاکانمان به
ویژه به پدر فرهنگ ایران فردوسی بزرگ از اعتبار افتاده اند و حتا حاضر به
خواندن و گردآوری نسک های شان(کتاب)
نمی باشم...توهین به نیاکان پاک نژادمان بخشودنی نیست...بیایید حافظه تاریخی
داشته باشید.
با مهر به ایران : سیاوش آریا
<https://plus.google.com/_/notifications/emlink?emrecipient=114812340577637387436&emid=CLCR75qiyKwCFcRW5godXysAAA&path=%2F102428668213930834803&dt=1321897037649>
ماجرای شاملو و فردوسی-سخنرانی شاملو در برکلی
****
بیگمان شما گرامیان از سخنرانی پُرآوازهی ایشان در دانشگاه برکلی آگاه
هستید. در آن سخنرانی یک سخنسرا (به قول دوستدارانش شاعر!!!) در زمینهی
تاریخ, فرهنگ و استوره شناسی نظر میدهد آن هم با گویشی نه درخور یک ادیب و
شخصی فرهنگی و فرهیخته! افزون بر زبان تند و پر کینه و چاله میدانی! ایشان به
یکباره... (دنباله ی مقاله را در این نشانی بخوانید:
ariapars.persianblog.ir/post/106)
***
برگرفته شده از گروه فیس بوک آریا پارس https://www.facebook.com/antipanturk
<https://plus.google.com/_/notifications/emlink?emrecipient=114812340577637387436&emid=CLCR75qiyKwCFcRW5godXysAAA&path=%2F102428668213930834803%2Fposts%2F1kJVVwoijNw%3Fgpinv%3DAMIXal9b6eUwmXSixp7IQjEA01_PeKE2mKjS-96vMoLQ4RgAQc37kiJsR8U24XC3-ClkVNTQ23ml3l779RwM3KLQp6-TcsCnEa4D0UTS8BTk274MRJ5Zdkc%26hl%3Dfa&dt=1321897037649>
به نام اهورا مزدا پروردگار جان
با بهترین و گرم ترین درود
با سپاس از کدبان : کورش محسنی
نکته : بایسته یادآوری ست، اگر چه شاملو در در کار چامه(شعر) و ادبیات معاصر
برای خود وزنه یی به شمار می آمده
ولی در این سخنرانی افزون بر این که اعتبار دانشیک خود را زیر سوال برده؟
نشان دادند که از تاریخ، هویت و
شناسنامه خود بدورند و دچار پیری مغز شده اند...به هر روی برای کسانی چون من
ایشان به شوند توهین به نیاکانمان به
ویژه به پدر فرهنگ ایران فردوسی بزرگ از اعتبار افتاده اند و حتا حاضر به
خواندن و گردآوری نسک های شان(کتاب)
نمی باشم...توهین به نیاکان پاک نژادمان بخشودنی نیست...بیایید حافظه تاریخی
داشته باشید.
با مهر به ایران : سیاوش آریا
<https://plus.google.com/_/notifications/emlink?emrecipient=114812340577637387436&emid=CLCR75qiyKwCFcRW5godXysAAA&path=%2F102428668213930834803&dt=1321897037649>
ماجرای شاملو و فردوسی-سخنرانی شاملو در برکلی
****
بیگمان شما گرامیان از سخنرانی پُرآوازهی ایشان در دانشگاه برکلی آگاه
هستید. در آن سخنرانی یک سخنسرا (به قول دوستدارانش شاعر!!!) در زمینهی
تاریخ, فرهنگ و استوره شناسی نظر میدهد آن هم با گویشی نه درخور یک ادیب و
شخصی فرهنگی و فرهیخته! افزون بر زبان تند و پر کینه و چاله میدانی! ایشان به
یکباره... (دنباله ی مقاله را در این نشانی بخوانید:
ariapars.persianblog.ir/post/106)
***
برگرفته شده از گروه فیس بوک آریا پارس https://www.facebook.com/antipanturk
<https://plus.google.com/_/notifications/emlink?emrecipient=114812340577637387436&emid=CLCR75qiyKwCFcRW5godXysAAA&path=%2F102428668213930834803%2Fposts%2F1kJVVwoijNw%3Fgpinv%3DAMIXal9b6eUwmXSixp7IQjEA01_PeKE2mKjS-96vMoLQ4RgAQc37kiJsR8U24XC3-ClkVNTQ23ml3l779RwM3KLQp6-TcsCnEa4D0UTS8BTk274MRJ5Zdkc%26hl%3Dfa&dt=1321897037649>
برداشت از وبلاگ زیر:
شاملو و فردوسی
پیرامون سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی
پیرامون سخنان احمد شاملو و اندیشههای ایشان پیش از این سخنهای فراوان گفته شده است. شوربختانه این سخنسرای توانای زبان پارسی در کارنامهای که از خود بجای گذاشته, بوارانهی بخش هنری و سخنسرایی که توانایی خوبی از خود نشان داده در بخشهای دیگر نتوانسته کارنامهای درخور یک ادیب از خود بجای بگذارد.
بیگمان شما گرامیان از سخنرانی پُرآوازهی ایشان در دانشگاه برکلی آگاه هستید. در آن سخنرانی یک سخنسرا (به قول دوستدارانش شاعر!!!) در زمینهی تاریخ, فرهنگ و استوره شناسی نظر میدهد آن هم با گویشی نه درخور یک ادیب و شخصی فرهنگی و فرهیخته! افزون بر زبان تند و پر کینه و چاله میدانی! ایشان به یکباره به کل تاریخ, فرهنگ و بزرگان ایرانی میتازد. از کورش, کمبوجیه, داریوش و .... گرفته تا فردوسی و ابوریحان بیرونی و .... سهراب سپهری و اخوان ثالث و....
در هر روی میکوشیم در این جستار از احساسات دوری بجوییم و تنها شماری از لغزشهای تاریخی ایشان را گوشزد کنیم. ایشان در بخشی از سخنرانی خود به مهاجرت آریاییها از جنوب سیبری به ایران اشاره میکند, با دل استواری تمام! میتوان گفت با توجه به نگرههای تازهای که اساتیدی همچون دکتر جنیدی و دکتر جهانشاه درخشانی( استاد دانشگاه در آلمان) ارائه دادهاند و بر پایهی پژوهشهای زمینشناختی, زبانشناسی و استورهشناسی ... و بررسی ریزکاوانهی منابع و نوشتههای کهن ایرانی و زرتشتی, میتوان آن نگرهی کلیشهای مهاجرت ایرانیان را رد کرد و به این دلاستوار شد که ایرانیان و آریاییها دست کم از 7 هزار سال پیش تا کنون باشندهی سرزمین ایران بودهاند (پژوهش ژنتیک در این باره) و اگر مهاجرتی هم رخ داده است از درون ایران زمین به بیرون بوده است.
شاملو در بخش دیگری از سخنان خود اینگونه میگوید:
در تاریخ ایران باستان از مردى نام برده شده است به اسم گئومات و مشهور به غاصب. مىدانیم که پس از مرگ کوروش ، پسرش کمبوجیه با توافق سرداران و درباریان و روحانیان و اشراف به سلطنت رسید و براى چپاول مصریان به آنجا لشگر کشید، چون جنگ و جهانگشایى که نخست با غارت اموال ملل مغلوب و پس از آن، با دریافت سالانهى باج وخراج از ایشان ملازمه داشته، در آن روزگار براى سرداران سپاه که تنها از طبقهى اشراف انتخاب مىشدند، نوعى کار تولیدى بسیار ثمربخش بهحسابمىآمده.(البته† ? اگر بتوان غارت و باجخورى را کار تولیدى گفت!)
میتوان گفت انگیزه ی گشایش مصر بدست کمبوجیه تصمیم او برای چپاول و ترکتازی در این کشور نبوده. این تصمیم در زمان کورش بزرگ گرفته شده و چرایی آن نیز به انگیزهی پیمان مصر با کروزوس در زمان جنگ لیدی با ایران بود.
گشایش مصر در پی پیمان مصر با کرزوس در زمان جنگ با لیدی نیز یکی از برنامه های کورش بزرگ بود. چرایی اینکه چرا کورش بزرگ نتوانست یا نخواست مصر را بگشاید بر ما مشخص نیست! اما میتوان دل استوار بود گشایش مصر از زمان کورش بزرگ در دستور کار بوده، که کمبوجیه پس از نشستن بر تخت پادشاهی بی درنگ در پی گشایش مصر برآمد. (پیرامون گشایش مصر به دست کمبوجیه بخوانید)
در جایی احمد شاملو اشاره میکند که:
فقط میان مجانین تاریخى حساب کمبوجیهى بینوا از الباقى جداست. این آقا از آن نوع مَلَنگهایى بود که براى گرد و خاک کردن لزومى نداشت دور و برىها پارچهى سرخ جلو پوزهاش تکان بدهند یا خار زیر دمبش بگذارند. چون بهقول؛ معروف خودمان از همان اوان بلوغ مادهاش مستعد بود و بىدمبک مىرقصید. این مردک خلوضع (که اشراف هم تنها بههمین دلیل او را بهتخت نشانده بودند که افسارش تو چنگ خودشانباشد) پس از رسیدن به مصر و پیروزى بر آن و جنایات بىشمارى که در آن نواحى کرد، بهکلى زنجیرى شد. غش و ضعف و صرع و حالتى شبیه به هارى بهاش دست داد. به روزى افتاد که مصریان قلباً معتقد شدند که این بیمارى کیفرى است که خدایان مصر به مکافات اعمال جنایتکارانهاش بر او نازل کردهاند.
به بازگویی تاریخ نگاران بیشمار و برپایه الواح بدست امده بابلی و گاشمارها کورش بزرگ پیش از مرگش کمبوجیه را به عنوان پادشاه ایران برگزید و برای اینکه دل پسر دیگر خود را نیز بدست بیاورد و جدایی پیش نیاید بخش بزرگی از شرق و شمال شرقی ایران زمین را به دیگر پسر خود بردیا بخشید بدون اینکه این بخشها به پادشاه خراجی بپردازند. در هیچ جا اشاره ای به اینکه کمبوجیه پسر کورش بدست اشراف و روحانیون به پادشاهی برگزیده شده باشد!! نشده!!! این سخنان بیشتر به داستان میماند تا یک چیز با ارزش دانشی, به همراه مدرک و سند و دستک!
در بخش دیگری از سخنان, احمد شاملو میکوشد تاریخ را از دل استوره بیرون بکشد و به سخن دیگر رمز گشایی میکند! غافل از اینکه این کار به ریخت 100% شدنی نیست و تنها استوره شناسان بزرگ که عمری را بر سر پژوهش در این باره گذاشته اند تا اندازه ای توانایی این کار را خواهند داشت!!! پس رمز گشایی را آغاز کرده و به این هوده های عجیب میرسد!!
شاهنامه ی فردوسی بیش از ده هزار سال تاریخ و فرهنگ و ... ایران زمین را در خود جای داده و تنها در بخشهایی میتوان تاریخ را از دل استوره که به ریخت چامه و سروده است بیرون بکشیم. احمد شاملو در یک رمزگشایی شگفت انگیز! ماجرای بردیا و گئومات مغ و کمبوجیه را با ضحاک و فریدون و جمشید پیشدادی پیوند میدهد و ضحاک را بردیا میخواند!
با توجه به دانش استوره شناسی و با توجه به سخنان و پژوهش های شاهنامه شناسان دوره ی پیشدادی دست کم به 9000 سال پیش باز میگردد. اما احمد شاملو مشخص نیست چگونه 6500 سال را از تاریخ حذف میکند و ماجرای کمبوجیه ی 2500 ساله را با فریدون و کاوه و ضحاک 9000 ساله یکی میداند!!!
با توجه به دانش استوره شناسی و با توجه به سخنان و پژوهش های شاهنامه شناسان دوره ی پیشدادی دست کم به 9000 سال پیش باز میگردد. اما احمد شاملو مشخص نیست چگونه 6500 سال را از تاریخ حذف میکند و ماجرای کمبوجیه ی 2500 ساله را با فریدون و کاوه و ضحاک 9000 ساله یکی میداند!!!
اگر بخواهیم پیرامون رمز گشایی و بیرون کشیدن تاریخ هخامنشیان از دل شاهنامه سخنی بگوییم, بد نیست یک بازگویی کوتاه از پژوهش دکتر جنیدی داشته باشیم:
بخشی از اسطورهء داراب و دارا در شاهنامه را برای دوستان میآورم. این گلوگاه یا بند شاهنامه است. زیرا که از این زمان به بعد است که اسطورهها کمرنگ شده و ساختار تاریخ بهتر خود را نمایان میسازند:
بند ِ شاهنامه با آنچه که امروزیان با خواندن تاریخهای اروپایی «تاریخ»ش میخوانند، همانا هنگام پادشاهی داراب، و دارای دارایان است. پادشاهی هخامنشیان دو هنگام را در بر میگیرد: نخست هنگام کورش و کمبوجیه، دو دیگر هنگام داریوش و فرزندانش. و بدینسان میتوان آنرا با دو نام کورشیان و داریوشیان خواند.
هنگام کورشیان در شاهنامه با نام «داراب» آمده است که کوچ آنان از آذربایجان و پایتخت مادیکان(=مادها) آغاز میشود و از کنارهء رود گاماسیاب به پارس میانجامد، و چنین است که شاهنامه داستان رفتن گاهوارهء داراب را بر روی آب باز میگوید!
هنگام داریوشیان در شاهنامه به دارای دارایان (دارا پسر داراب) نامزد گردیده است و بسا از رویدادهای زمان داریوشیان در این هنگام بازگو شده است چونان ساختن دارابگرد(=تخت جمشید امروزین)، و کاخ شوش در خوزستان:
بند ِ شاهنامه با آنچه که امروزیان با خواندن تاریخهای اروپایی «تاریخ»ش میخوانند، همانا هنگام پادشاهی داراب، و دارای دارایان است. پادشاهی هخامنشیان دو هنگام را در بر میگیرد: نخست هنگام کورش و کمبوجیه، دو دیگر هنگام داریوش و فرزندانش. و بدینسان میتوان آنرا با دو نام کورشیان و داریوشیان خواند.
هنگام کورشیان در شاهنامه با نام «داراب» آمده است که کوچ آنان از آذربایجان و پایتخت مادیکان(=مادها) آغاز میشود و از کنارهء رود گاماسیاب به پارس میانجامد، و چنین است که شاهنامه داستان رفتن گاهوارهء داراب را بر روی آب باز میگوید!
هنگام داریوشیان در شاهنامه به دارای دارایان (دارا پسر داراب) نامزد گردیده است و بسا از رویدادهای زمان داریوشیان در این هنگام بازگو شده است چونان ساختن دارابگرد(=تخت جمشید امروزین)، و کاخ شوش در خوزستان:
یکی شارسان کرد، زرنوش نام به اهواز گشتند ازاو شاد کـــــام
کندن کال از دریای سرخ به دریای ماد(مدیترانه) و دیگر کالها که در یونان کنده شد.(۱)
زپستی بر آمد به کوهی رسید یکی بیکران، ژرف دریا بـدید
بفرمود کز هند، وز رومیان بـــیارند کـــــارآزموده ردان
گــشایند ازایـــن آب ِ دریادری رسانند رودی به هر کشوری
چو بگشاد از آن آب، داننده بند یکی شهر فرمود، پس سودمند
چو دیوار شهر اندر آورد گرد ورا نـــــام کردند دارابــــــگرد
آتشی که در دو آتشدان سنگی کوه رحمت، کنار تخت جمشید(دارابگرد= کاخ نوروزی دارا) فروزان بوده است:
یکی آتش افروخت از تیغ کوه پرسـتیدن(2) آذر آمــد گــروه
ز هر پیشهای کارگر خواستند همه شهر از ایشان بیـاراستند
و برای آگاه شدن از کار کارگران همه کشورهای زیر فرمان هخامنشیان نیک است که به سنگنوشتههای داریوش در تخت جمشید و شوش بنگریم، و نیز اکنون بجا است که نگارههای دیوارهای تخت جمشید را که داستان آوردن پیشکشیها از سر تا سر آن مرز بزرگ، باز میگوید در شاهنامه ببینیم:
فرسـتاده آمـد ز هر کشوری ز هر نامداری و هر مهتری
ز هند و ز فغفور و خــاقان چـین ز روم و ز هر کشوری همچنین
همه پاک با هدیـه و باژ و ســاو نه پی بود با او کسی را نه تاو!
برگرفته از کتاب «زندگی و مهاجرت آریاییان برپایهء گفتارهای ایرانی» نوشته دکتر فریدون جنیدی، نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشابور، بخشی از پیشگفتار.
---------------------------
1)برای آگاهی بیشتر از کار ایرانیان در کندن کالها در سوئز و یونان بنگرید به «تاریخ مهندسی در ایران» نوشتهء دکتر مهدی فرشاد، نشر بلخ، 1362، بخش دریانوردی و راههای آبی در دورهء هخامنشیان، رویه 208.
2) پرستیدن: پرستاری، نگهداری.
این ها نمونه هایی از واژه های و رسته های لمپنی و احمدی نژادی - ی هست که احمد شاملو در سخنرانی خود درباره ی بزرگان ایرانی بکار میبرد:
از دم یه چیزیشان میشده! / از دم مشنگ بوده اند! / مشنگی! / آنقدر موس موس کرده اند! /دمبشان! / بعضی جاهایشان را لیس کشیده اند! / رهبر خرمند چپانشان کرده اند! / یکهو یابو ورشان! داشته است! / بالاخانه را اجاره داده بوده! / از نوع ملنگ هایی بود که! / دور و بری ها پارچه ی سرخ جلو پوزش تکان بدهند! / این مردک خل وضع! / بلوغ ماده اش مستعد بود و بی دمبک میرقصید!...
ایشان در این سخنرانی خود به بزرگان زیادی از ایرانزمین تاخته که پرداختن به آنها از حوصله ی این جستار بیرون است، اما بیگمان بزرگترین توهین را به فردوسی این بزرگمرد و ناجی کل فرهنگ و تاریخ و زبان ایران کرده، اینچنین:
گر فردوسى اشتباه کرده یا ریگى بهکفش داشته و اسطورهى ضحاک را به آن صورت؛ جازده، حتا طبقهى تحصیل کرده و مشتاق حقیقت ما نیز حکم او را مثل وحى منزل پذیرفتهاند.
من موضوع قضاوت نادرست دربارهى نهضت تصوف یا اسطورهى ضحاک را بهعنوان دو نمونهى تاریخى مطرح کردم تا به شما دوستان عزیز نشان بدهم که حقیقت چهقدر آسیبپذیر است. این نمونهها را آوردم تا آگاه باشید چه حرامزادگانى بر سر راه قضاوتها و برداشتهاى ما نشستهاند.
من موضوع قضاوت نادرست دربارهى نهضت تصوف یا اسطورهى ضحاک را بهعنوان دو نمونهى تاریخى مطرح کردم تا به شما دوستان عزیز نشان بدهم که حقیقت چهقدر آسیبپذیر است. این نمونهها را آوردم تا آگاه باشید چه حرامزادگانى بر سر راه قضاوتها و برداشتهاى ما نشستهاند.
داوری با خوانندگان، فردوسی در پژوهشی دست کم سی ساله و با بهره گیری از خدای نامه و دیگر نامههای کهن پهلوی و... توانست تاریخ و فرهنگ و استوره ها و جشن ها و ... ایرانی را که با یورش تازیان و کتابسوزی آنها در حال فراموش شدن برای همیشه بود، در چهارچوب یک شاهکار ادبی بی نظر در سراسر جهان دوباره زنده کند تا همیشه! آیا این حسادت کسی را میتواند برانگیزد!
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم به این پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد وباران نیابد گزند
نمیرم از این پس که من زنده ام که تخم سخن را پراکنده ام
هر آن کس که دارد هش ورای ودین پس از مرگ خواند به من آفرین
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد وباران نیابد گزند
نمیرم از این پس که من زنده ام که تخم سخن را پراکنده ام
هر آن کس که دارد هش ورای ودین پس از مرگ خواند به من آفرین
نویسنده:
کورش محسنی
*************************
آدینه ناهید شید 4 / آذر / 2570 شاهنشاهی